پایگاه خبری تحلیلی خامی شهرستان باشت
Published on پایگاه خبری تحلیلی خامی شهرستان باشت (http://bashtnews.ir)

صفحه اصلی > فرهنگ بعثت

26. ارديبهشت 1394 - 12:40
فرهنگ بعثت [1]
اعمال و رفتار انسان در پرتو انقلاب توحیدی در مسیر اصولی قرار می‌گیرد. از بعثت «نفسی» آغاز و به بعثت سیاسی «آفاقی» منجر و به بعثت «انسانی» و خلیفه‌اللهی ختم می‌گردد.

به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز [2]، در بعثت پیامبران و در پرتو انقلاب توحیدی این چهار عامل ضد رشد،از سر راه انسان برچیده می‌شوند و اگر بخواهیم به زبان فرهنگ بعثت سخن گوییم، پیامبران در دو جبهه و دو سنگربه جهاد پرداختند:
1-
جهاد اکبر  2- جهاد اصغر
در «جهاد اکبر» مبارزه با بینش کفر و شرک و هواهای نفسانی و شیطانی و در «جهاد اصغر» مبارزه با نظام‌های ضدرشد اجتماعی و سیستم‌های سیاسی، اقتصادی .و اجتماعی است و به زبان دیگر فلسفه انقلاب توحیدی، پدید‌ آوردن «بعثت» فراگیر و عمومی است.
«
بعثت فکری» مبارزه با تفکرات غلط کفر و شرک‌آلود و یافتن راه تفکر صحیح و اصولی براساس جهان‌بینی توحیدی و «بعثت نفسانی» برای تزکیه اخلاقی و رسیدن به عرفان خدایی و مبارزه با هوس‌های نفس و وسوسه‌های شیطان و «بعثت سیاسی» برای مبارزه با ستم و تبعیض و استثمار و برقرار ساختن نظام عادلانه الهی و جامعه برین خلافت اللهی است.
در میان این سه بعثت، نخستین و دومین آن حکم زیربنای سومین را دارد. بدین معنی که با بعثت فکری و نفسانی است که می‌توان بعثت سیاسی عمیق و بنیادین پدید آورد.
اعمال و رفتار انسان در پرتو انقلاب توحیدی در مسیر اصولی قرار می‌گیرد. از بعثت «نفسی» آغاز و به بعثت سیاسی «آفاقی» منجر و به بعثت «انسانی» و خلیفه‌اللهی ختم می‌گردد. 
نتیجه این که در انقلاب توحیدی پیامبران هدف مبارزه با بینش کفر و تفکرات شرک‌آلود و ضد رشد و دادن جهت فکری صحیح به انسان است و قطعاً محور اصلی در همه موارد «توحید» می‌باشد.
یکتاپرستی و جهان‌بینی یکتاگرایی، چارچوبه اصلی را تشکیل می‌دهد. بدین مفهوم که مبارزه با هر نوع بینش و تفکری که ضدتوحید بوده و با هر رنگ و چهره و نامی که ضد جهان‌بینی توحیدی می‌باشد، استراژی کلی این انقلاب است و اینک برای این که بیشتر مسئله و نحوه تفکر کفر و شرک را که احیاناً ممکن است رنگ ایمان نیز به خود گرفته و از حلقوم موحد نمایان نیز بیرون آید، متذکر می‌شویم.
ابتدا چند اصل را به عنوان نمونه برمی‌شماریم و سپس هریک را با استفاده از آیات قران مجید در این سلسله بحث می‌آوریم:
1
- بینش علم‌زدگی و حس‌گرایی
2- بینش شک و ظن‌گرایی
3- بینش جبر‌گرایی
4- بینش اشرافی
5- بینش ارتجاعی و ناسیونالیستی
6- بینش تفرقه و نفاق
7- بینش لیبرالیستی

* بینش علم‌زدگی و حس‌گرایی

البته این به معنای نفی ارزش محسوسات نیست چون در جهان‌بینی توحیدی روی حیات بسیار تکیه و به تفکر در پدیده‌های طبیعی محسوس تشویق شده است. 
راه‌های بشر به سوی خداوند عبارتند از: راه دل و فطرت، راه عقل و حس. اما کفر و شرک منحصراً به حس و محسوسات تکیه دارند و حتی خدای مشرکین نیز خدای حسی و رب زمینی است.
کفار همیشه برای خداوند «فرزند» می‌تراشیدند و فرشتگان را دختران خدا می‌پنداشتند و یا خود را فرزندان خدا معرفی می‌کردند و نمی‌توانستند چیزی را تصور نمایند که خصلت‌ها و خاصیت‌های حسی و مادی نداشته باشد. چون در نظر آنان هستی، محسوس است و لذا مبداً غیبی و عالم آخرت چون حسی نیست، نفی و انکار می‌شود.
نمونه روشن دیگر این بینش را در روش برخورد کفار با پیامبران می‌نگریم، آنان همواره در اولین مرحله دعوتشان در برابر درخواست معجزه حسی از سوی کفار قرار می‌گرفتند و به همین خاطر پیامبران سلف هم‌چاره‌ای جز این نداشتند مانند: طوفان نوح، ناقه صالح، عصای موسی و حیات اموات به دست عیسی. چرا که انسانهای دوران پیامبران سلف از محدوده حس نمی‌توانستند بالاتر فکر کنند و بنابراین خداوند را هم تنها از راه معجزات حسی می‌توانستند بپذیرند، در قرآن کریم آمده است: «وقالوا لن نومن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعاً- او تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا- او تسقط السماء کمازعمت علینا کسفا اوتاتی بالله و الملائکه قبیلا» و گفتند ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آن که از زمین برای ما چشمه آبی بیرون آری- یا آن که تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردد- یا آن که آسمان بر سرما فروافتد یا آن که خدا با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری. (اسراء، بنی‌اسرائیل 90 تا 93(
حتی بر پیامبر این امر سنگین تمام می‌شود و از این وضعیت رنج می‌برد. خداوند متعال می‌فرماید: «ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السماء فتاتیهم بایه و لوشاء الله لجمعهم علی‌الهدی فلا تکونن من الجاهلین- انما یستجیب الذین یسمعون و الموتی یبعثهم الله ثم الیه یرجعون» (ای پیغمبر) چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت می‌آید اگر توانی‌در زمین بساز یا نردبانی برآسمان برفراز تا آیتی بر آنها آوری و اگر خدا می‌خواست همه را مجتمع بر هدایت می‌کرد پس تو البته از آن جاهلان مباش- (ای رسول) دعوت تو را تنها زنده‌دلان عالم که گوش شنوا دارند اجابت کنند که خدا مردگان را برانگیزد تا بسوی او بازگردند. (انعام ( 5-36  

پیامبر (ص) از جانب خدا مأمور شد تا بگوید: «قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب و لا اقول لکم انی ملک ان اتبع الا ما یوحی الی قل هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون» بگو ای پیغمبر من شما را نمی‌گویم که گنجهای خدا نزد من است و نه آن که از غیب (الهی) آگاهم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام، من پیروی نمی‌‌کنم جز آن‌چه را که بمن وحی می‌رسد بگو آیا کور و بینا برابرند آیا فکر و اندیشه نمی‌کنند. (انعام-50)
«قل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا الاماشاء‌الله و لوکنت اعلم الغیب لا ستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یومنون» (ای رسول ما به مردم) بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آن‌چه (خدا) بر من خواسته و اگر من از غیب جز آن‌چه به وحی می‌دانم آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه می‌افزودم و هیچ‌گاه زبان و رنج نمی‌دیدم من نیستم مگر رسولی ترساننده و بشارت‌دهنده گروهی که اهل ایمانند. (اعراف-188)
از آیات مذکور و آیات دیگر پیداست که که پیامبر ص در مورد معجزه حسی با دو دسته افراد مواجه بوده است:
1-
افرادی که جز به محسوسات نمی‌توانستند ایمان بیاورند که در اینجا پیامبر صبا نفی معجزه حسی می‌خواهد با این اندیشه مبارزه نماید و بدانها بفهماند که تنها به حس نمی‌توان اتکا کرد و باید به تعقل و اندیشه پرداخت و به خدا از راه «تفکر» ایمان آورد به اضافه این که خود قرآن یکنوع معجزه است اما نه حسی بلکه معجزه‌ای که تنها از راه خرد و تفکر می‌توان آن را فهمید و باید انسان عصر اسلام در آن مرحله‌ای از رشد رسیده باشد که پا از حس فراتر نهد و از «خرد» نیز تبعیت نماید و گرنه انسان جاهلی با انسان اسلام چه تفاوتی خواهد داشت؟
2- افراد عنود و لجوج بهانه طلب که خود هوشیارتر از همه بوده و خوب می‌دانستند که تنها به حس نمی‌توان تکیه کرد و خیلی چیزها محسوس نیستند اما معجزه‌خواهی را فقط یک بهانه برای توجیه شرک خود قرار می‌دادند، که باز هم پیامبر ص کسی نبود که تسلیم هر بهانه‌جویی شود. 
البته از آن‌چه گفته شد، هدف نفی معجزه حسی نیست بلکه روی این نکته تکیه کنیم که حس‌گرایی کفر و بهانه‌طلبی‌های مشرکان، پیامبر اسلام (ص)کمتر به معجزه حسی روی آورد و بیشتر آنان را به تفکر و اندیشه فرا می‌خواند، وگرنه اصل اعجاز به هیچ شکی قابل انکار نیست.
نمونه دیگر، بی‌ارزش پنداشتن «عقل» و احکام «شرع» است که این موج اندیشه ضدعقلی در جهان اسلام نیز با چهره‌های مختلفی نمایان گردید که از آن میان می‌توان «تفکر اشعری» و دیگری «تفکر علم‌گرایی» را نام برد. یکی مبتنی بر «جبرالهی» دیگری بر «جبرعلمی» یکی از راه شرع و دین، عقل را نفی می‌کند و دیگری از راه علم و تجربه، اما بینش اشعری گرچه یک بینش حسی و مبتنی بر اصالت حس نیست ولی در این جهت که برای «خرد» ارزشی قابل نیست با حس‌گرایان همراهی می‌کند.
در فلسفه و کلام و علم اصول این بحث مطرح است که اولاً آیا حسن و قبح ذاتی داریم یا خیر؟ یعنی آیا اشیاء پیش از حکم شریعت مشمول زیبایی یا زشتی هستند یا نه؟ و ثانیاً اگر داشته باشیم آیا عقل انسانی می‌توان آن ارزش‌هاو معیارها را درک کند و آیا ما قطع نظر از حکم شریعت می‌توانیم به حکم و فرمان عقل عمل نماییم یا نه؟ و ثانیاً آیا بین حکم عقل و شرع ملازمه عقلی وجود دارد یا نه؟ یعنی آیا عقل انسان حکم می‌کند به ملازمه بین حکم خود و حکم شرع؟ 
در مسئله اول اشاعره و عدلیون رو در روی هم قرار گرفتند، اشاعره منکر «ارزش ذاتی» شدند و ملاک حسن و قبح را تنها در حکم شرع جستجو کردند و از همین جا اندیشه «جبرالهی» را در فرهنگ اسلام وارد کردند و در مسئله دوم اصولین و اخبارین در برابر هم ایستادند و اخباری‌ها منکر جواز عمل به حکم عقل گشتند و راه صحیح و تضمین شده عمل به «اخبار» را دانستند و در مسئله سوم نیز میان اشاعره و عدلیه و نیز در میان اصولی‌ها اختلاف پیش آمد و کسانی منکر «قاعده ملازمه» شدند و بدین سان موج ضدعقلی در فضای اسلامی رواج یافت در حالیکه فرهنگ بعثت عقل را به «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» و به پیامبر درونی معرفی کرده‌اند و علمای ما آن را یکی از منابع اصلی اجتهاد و استنباط می‌دانند. اما بینش علم زدگی یا «سیانتیستی» هم در تاریخ ریشه طولانی دارد و از آن روز که «علم» از فلسفه جدا شد و رنسانس و انقلاب صنعتی و علمی همزمان با شکست «انگیزیسیون» و کلیسای کاتولیک در اروپا پدید آمد. این اندیشه هم کم‌کم رواج یافت که معیار اصیل شناخت و عمل تنها «تجربه» است تا آنجا که اگوست کنت دوره‌های فکری بشر را به سه دوره تقسیم کرد. الف) دوره خرافات ب) دوره دین و فلسفه ج) دوره علم و تجربه و کم‌کم هم تئوری «فلسفه علمی» شایع شد که مبلغین اصلی آن مارکسیستها بودند و دیدیم که این تفکر در میان عده‌‌ای از مسلمانان نیز راه یافت. جهان‌بینی علمی نیز بدین معنی است که ما اصولاً آن تفسیری را درباره جهان هستی می‌پذیریم که علم و تجربه آن را اثبات کرده باشد اینها مدعی هستند که برای اثبات متافیزیک، وجود خداوند، علم غیب و آخرت تنها از راه «علم» و دستاوردهای علمی باید بهره برد.
ما در اینجا درصدد آن نیستیم که پیرامون «فلسفه علمی» یا جهان‌بینی«علمی» بحث کنیم فقط اجمالاً می‌گوییم درست است که در اسلام و فرهنگ بعثت برای اثبات متافیزیک به پدیده‌های مادی و طبیعی به عنوان آیات خداوند استدلال شده ولی این بدان معنی نیست که پس اصالت با حس است و غیر حس نمی‌تواند منشاء شناخت و ارزشیابی باشد، حس در محدوده خود، ارزشمند است و علم و تجربه علمی نیز در قلمرو خودسومند و عامل رشد و ترقی و پیشرفت فکری و عملی انسان می‌باشد. 
اگر ما تنها به تز «جهان‌بینی علمی» بسنده کنیم، از فرهنگ بعثت انحراف پیدا کرده‌ایم چرا که نخستین هدف در بعثت فکری (جهاد اکبر) مبارزه کردن با این بینش و وسیع‌تر ساختن دایره تفکر بشر است.
در فرهنگ بعثت جهان از یک طرف به «غیب و شهادت» تقسیم می‌شود و از طرف دیگر به دنیا و آخرت (یعنی به حسی و غیر حسی) و همچنین با حس‌گرایی و سطحی‌نگری کفار نیز مخالفت شده و در نتیجه‌ برای شناخت و ادراکات انسانی کانالهای مشخص اما متعدد غیرحسی نیز آمده است.

منبع: بخشی از "کتاب چرا پیامبران آمدند؟"

انتهاي پيام/

  • صفحه اصلی
  • پیوندها
  • درباره ما

Source URL:http://bashtnews.ir/news/56742/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%B9%D8%AB%D8%AA

پیوندها
[1] http://bashtnews.ir/news/56742/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%B9%D8%AB%D8%AA [2] http://bashtnews.ir