12. اسفند 1396 - 13:31
آیا خطر با زندگی ما آمیخته شده است؟!
جامعه ایرانی همیشه با فاجعه زلزله، تصادف و در سال‌های اخیر با خطراتی مانند بی آبی، خشکسالی دسته پنجه نرم می‌کند. مخاطرات زندگی شهری مانند سازه‌های غیر استاندارد، آسیب پذیری در برابر آتش‌سوزی و… به‌صورت بالقوه افزایش داده است. پلاسکو، حادثه قطار، اتوبوس، سانچی، و در پایان هواپیمای تهران-یاسوج همگی شواهدی هستند بر این مدعا که جامعه ایران فاجعه پذیرتر و در آغوش خطر است.

به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز؛ صیاد خردمند در یادداشتی نوشت: صبح می‌شود، اینترنت گوشی را روشن می‌کنیم، به صفحه گوشی خیره می‌شویم، منتظر سوژه و خبر داغ امروز می‌مانیم، سوژه ای که هرروز ناگزیر باید تولید و حواشی آن منتشر یابد، فجایع و حوادث امر ناگزیر جهان امروز هستند، فجایع آنچنان با حال و روز ما عجین و آمیخته شده‌اند که در معمولی‌ترین لحظات روزمره خود منتظر پیش بینی ناپذیر ترین حوادث می‌باشیم. بسیاری به راین باورند جامعه ایرانی در آغوش خطر است، جامعه ای آمیخته از پیش بینی ناپذیری و ناپایداری لحظه اکنون” …

 

جامعه ایرانی همیشه با فاجعه زلزله، تصادف و در سال‌های اخیر با خطراتی مانند بی آبی، خشکسالی دسته پنجه نرم می‌کند. مخاطرات زندگی شهری مانند سازه‌های غیر استاندارد، آسیب پذیری در برابر آتش‌سوزی و… به‌صورت بالقوه افزایش داده است. پلاسکو، حادثه قطار، اتوبوس، سانچی، و در پایان هواپیمای تهران-یاسوج همگی شواهدی هستند بر این مدعا که جامعه ایران فاجعه پذیرتر و در آغوش خطر است.

 

گیدنز بر این باور است: فرهنگ مدرنیته خطرپذیری و زیستن در کنار آن است. مفهوم مخاطره بیشتر در ارتباط با نحوه‌ی سازماندهی جهان اجتماعی، چه از سوی افراد عادی و چه از سوی متخصصان، به مسئله ای اساسی و مهم تبدیل می‌شود. مدرنیته احتمال کلی مخاطره را در برخی از حوزه‌ها و شیوه‌های معین زندگی کاهش می‌دهد، اما در عین حال شاخص‌های مخاطره آفرین جدیدی را مطرح می‌سازد که در اعصار پیشین عمدتاً و یا کاملاً ناشناخته بودند و این امر گریز ناپذیر جهان امروز است.

 

اولریش بک جامعه شناس آلمانی در کتاب جامعه مخاطره آمیز تبیین می‌کند: که میزان خطر پذیری انسان‌ها روز به روز در جامعه کنونی بیشتر می‌شود و انسان‌ها دچار یک ناتوانی در ایجاد ثبات در زندگی روزمره می‌شوند و ترس و اضطراب حادثه همواره دوشادوش افراد است و آن‌ها را رها نمی‌کند. به نظر می‌رسد که جامعه ایران دچار فرسودگی‌ها، شکست‌ها در مدیریت وقایع، خستگی و در نتیجه ناتوانی‌هایی شده است که شبیه درماندگی است که به‌صورت مداوم آنرا اموزش می‌بینیم و بیش از پیش با آن آشنا می‌شویم.

 

درماندگی آموخته شده نخستین بار توسط روان شناسی به نام مارتین سینگلمن به کار رفت و منظور از آن شرایطی است که در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می‌شود. درماندگی آموخته شده نتیجه شکست‌ها و ناکامی‌های پی در پی ای است که افراد با آن‌ها مواجه می‌شوند و می‌پندارند که دیگر کاری از دستشان بر نمی‌آید و به افرادی ناتوان و درمانده تبدیل شده‌اند.

 

بر کسی پوشیده نیست که چنین حوادثی در همه کشورها رخ می‌دهد ولی چیزی که عیان می‌باشد این است که میزان این حوادث در جامعه ما بیش از سایر جوامع می‌باشد. خطر پذیر بودن در نتیجه سهل نگاری، مدیریت ناصحیح و مسولیت ناپذیری فردی و سازمانی است که سطح ایمنی و امنیت را در چنین جامعه ای کاهش می‌دهد. در چنین وضعیتی بی سازمانی و ناهنجاری به نقطه ای می‌رسد که اعتماد اجتماعی و عدم اعتماد به تصمیم‌ها به پایین تر این نقطه می‌رسد و افراد تصمیم گیرنده ناتوان از ریسک تصمیم‌های بزرگ و اثر بخش می‌باشند و در مقابل در اذهان جامعه انگاره ” مسولین ناتوان‌اند یا بی مسولیت ” نهادینه می‌شود.

 

افراد درمانده سازنده جامعه‌ی درمانده می‌شوند. بسیاری به راین باورند: این روزها خستگی و ناتوانی در مقیاسی جامعه محور مطرح می‌باشد، و به‌صورت سازمانی و نهادی جامعه ناتوان گشته و ساختارهای بوروکراتیک رسمی و نهادهای مردمی و مردم نهاد نیز ناتوان از اداره امور هستند. درماندگی آموخته شده علاوه بر ریشه‌های شخصی و فردی، ریشه‌ها و عوامل اجتماعی (ساختاری) نیز داراست و لازم است که این ریشه‌ها و عوامل اجتماعی به خوبی مورد واکاوی قرار گیرد.

 

از دیدگاه مردم نگارانه شاید نکته قابل تامل و نگران کننده تر این است که جامعه به‌صورت مداوم و پی در پی دچار مصیبت‌ها و سوانح گردد چنین امری برای وی عادی و متعارف تلقی می‌گردد و از آن‌ها به‌صورت پدیده ای معمولی و روزمره تلقی می‌کند شاید یکی از دلایلی که افراد در حین و بعد از وقوع سوانح به تصویر سازی و عکس برداری از سوانح روی می‌آورد این است که در اثر ازیاد چنین وقایعی دیگر آنچنان تلخ نیستند.

 

نکته قابل تامل دیگر این است که به‌واسطه قدرت ارتباطات و رسانه در دوره کنونی یک نوع بازتابشگری را نیز به وجود می‌آورد که به آن امکان می‌دهد تا خود و مخاطره‌های خود ساخته‌اش را به زیر سئوال برد. در واقع، این خود قربانیان مخاطره‌ها هستند که غالباً آغاز به بازتابشگری درباره‌ی این مخاطره می‌کنند. به دیگر سخن بعد وقوع هر حادثه بانیان و مقصران هر حادثه به‌زودی افشا می‌شود و از چشم شهروندان به دور نمی‌مانند.

 

*دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی

انتهای پیام/

نظرات کاربران