7. مهر 1398 - 16:37
یادداشت؛
مبنا شناسی شعار«حب الحسین یجمعنا» از منظر آیت الله مکارم شیرازی
مرجع عالیقدر شیعیان می نویسد: شعار«حب الحسین یجمعنا» به خوبی نشان می دهد پیاده روی عاشقان‏ این مکتب در روز اربعین، با بهره گیری از آموزه های دینی، تأثیر شگرفتی در خنثی نمودن امواج تبلیغات دشمنان اسلام و اهل‏بیت علیهم السلام ایفا کرده و روح تازه‏اى در کالبد دوستان و علاقه‏ مندان به آن حضرت دمیده است.

به گزارش باشت نیوز پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی سال گذشته یاداداشتی را منتشر کرده بود که امسال به مناسبت اربعین حسینی دوباره این یادداشت را راه دانا باز نشر کرد.

 راهپیمایی زائران اربعین حسینی ،آن چنان انبوهى از جمعیّت عاشقان‏ و دلدادگان امام حسین علیه السلام را در کربلا جمع مى‏کند که در هیچ موقع از سال حتّى عاشورا نیز چنان جمعیّت عظیمى دیده نمی شود.[1]

 
لیکن باید دانست رویکرد  عاشقان‏ امام حسین علیه السلام در  بزرگداشت اربعین حسینی مهم بى جهت نیست[2] و شعارهایی هم چون «حب الحسین یجمعنا» با شعور و معرفت بسیار  آمیخته و برگرفته از آیات شریفه قرآن و روایات است.‏[3]
 
 این شعار معرفتی به خوبی نشان می دهد پیاده روی عاشقان‏ این مکتب در روز اربعین، با بهره گیری از آموزه های دینی، تأثیر شگرفتی در خنثی نمودن امواج تبلیغات دشمنان اسلام و اهل‏بیت علیهم السلام ایفا کرده و روح تازه‏اى در کالبد دوستان و علاقه‏ مندان به آن حضرت دمیده است.[4] از سوی دیگر اظهار محبت نسبت به اهل بیت علیهم السلام موجب شده است هنگامى که علاقه به یک هدف به مرحله عشق، آن هم عشقى سوزان، برسد تمام احساس او در همان نقطه متمرکز می شود، و به همین جهت هر ناراحتى براى او در این مسیر قابل تحمل است نه تنها قابل تحمل است بلکه احساس ناراحتى نمى کند.[5]
 
لذا شکوه اربعین حسینی بی تأثیر از طرح شعارهای راهبردی و معرفتی هم چون آموزۀ «حب الحسین یجمعنا» نیست؛ زیرا حب اهل بیت علیه السلام مولفه ای اعتقادی است که با گوش و پوست  زائران اربعین حسینی عجین شده است از این رو به عنوان شعار زائران اربعین حسینی مورد توجه قرار گرفته و به نوبۀ خود داراری اسرار و رموز اعتقادی است؛ اسراری که عاشقان‏ بى قرار امام حسین علیه السلام را  اینچنین در ایام اربعین حسینی به تکاپوى مداوم وا داشته است؛ و صد البته شایسته است اصول و مبانی حب آن حضرت بیش از پیش مورد نظر قرار گیرد.[6]
 
خاستگاه قرآنی و روایی محبت به اهل بیت علیهم السلام
 
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: « قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى؛ ای رسول ما به امت بگو من از شما اجر و رسالت جز این نمی خواهم که مودّت و محبّت مرا در حق خویشاوندانم منظور دارید»[7].تمام علماء شیعه و اهل سنّت نیز بر این عقیده هستند که مودّت و محبّت آنان را واجب است.[8]
 
در روایات نیز تأکید فراوانی بر محبت اهل بیت علیهم السلام شده است:رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أحبّوا الله لما یغذوکم من نعمه، و أحبّونی لحبّ الله، و أحبّوا أهل بیتی لحبّی؛[9] خدا را دوست بدارید به جهت آن که از نعمت هایش به شما روزی می دهد و مرا نیز به جهت دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیتم را به جهت دوستی من دوست بدارید.[10]
 
مرحوم طبرسى در مجمع البیان‏ از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند:«خداوند ریشه‏هاى پیامبران را از هم جدا آفرید، ولى من (پیامبر اسلام) و على از یک ریشه و یک درخت هستیم، من ریشه این درخت و على به منزله شاخه‏هاى آن است، و فاطمه جنبه تلقیح و نطفه‏بندى آن را دارد و حسن و حسین میوه‏هاى این درخت پربرکت، و شیعیان ما هم به منزله برگ هاى این درخت مى‏باشند. اگر بنده‏اى از بندگان ما در بین صفا و مروه هزار سال عبادت کند، و دوباره هزار سال دیگر عبادت کند و در مرحله سوم نیز هزار سال عبادت کند (یعنى در مجموع سه هزار سال عبادت کند) بگونه‏اى که همچون مشک کهنه خشکیده‏اى شود، ولى محبّت و مودّت ما را درک نکند (این عبادت ها هیچ سودى براى او ندارد، بلکه) خداوند او را به رو در آتش جهنّم مى‏اندازد! سپس پیامبر آیه مودّت[11] را تلاوت فرمودند.[12]
 
این روایت  صریحاً «مودّت قربى‏» را به مودّت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تفسیر مى‏کند و با تعبیرات تکان‏دهنده‏اى که در آن است بخوبى دلالت مى‏کند که این محبّت‏ یک محبّت ساده و معمولى نیست، بلکه محبّتى است که ولایت و خلافت ثمره آن مى‏باشد.[13]
 
سلمان فارسى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله  روایتی نقل می کند که آن حضرت فرمود: «لا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ اهْلِ بَیْتى‏ وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِراءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ فَقالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطابِ ما عَلامَةُ حُبِ‏ اهْلِ بَیْتِکَ؟ قالَ: هذا، فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلى عَلِىِ‏بْنِ‏ابى‏طالِبٍ علیه السلام‏؛ هیچ کس ایمان (به من) نمى‏آورد مگر این که اهل‏ بیت‏ مرا دوست دارد و مراء را هر چند حق با او باشد ترک کند. عمر (در آنجا حاضر بود) و گفت علامت محبت اهل بیت تو چیست؟ پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: این (را دوست بدارد) و با دستش بر (شانه) على علیه السلام زد.[14]،[15]
 
اهل سنت و محبت اهل بیت علیهم السلام
 
در این زمینه می توان به آن شعر معروف امام شافعى اشاره کرد که مى‏گوید:[16]
 
یا اهْلَ بَیْتَ رَسُوْلِ اللَّهِ حُبُّکُمُ‏         فَرْضُ مِنَ اللَّهِ فى الْقُرآنِ انْزَلَهُ‏
 
کَفاکُمُ مِنْ عَظیمِ الْقَدْرِ انَّکُمُ‏       مَنْ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْکُمْ لا صَلاةَ لَهُ‏[17]
 
«اى اهل بیت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله محبت شما، از سوى خداوند در قرآن واجب شده است. در عظمت مقام شما همین بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است».[18]
 
و یا اشعار دیگر امام شافعى که می گوید:[19]
 
یا راکبا قف بالمحصب من منى‏     و اهتف بساکن خیفها و الناهض‏
 
سحرا اذا فاض الحجیج الى منى‏        فیضا کما نظم الفرات الفائض‏
 
    ان کان رفضا حب آل محمد         فلیشهد الثقلان انى رافضى!![20]
 
اى سوارى که عازم حج هستى! در آنجا که در نزدیکى منى ریگ براى رمى جمرات جمع مى‏کنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بایست، و فریاد بزن به تمام کسانى که در مسجد خیف مشغول عبادتند و یا در حال حرکت مى‏باشند.[21]
 
فریاد بزن به هنگام سحرگاه که حاجیان از مشعر به سوى منى کوچ مى‏کنند و همچون نهرى عظیم و خروشان وارد سرزمین منى مى‏شوند.[22]
 
آرى فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد ص رفض و ترک است، همه جن و انس شهادت دهند که من رافضیم![23] ،[24]
 
هم چنین زمخشرى در«کشاف» حدیثى نقل کرده که فخر رازى و قرطبى نیز در تفسیرشان از او اقتباس کرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد صلی الله علیه و آله و اهمیت حب‏ آنها را بیان مى‏دارد، مى‏گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:[25]«من مات على حب آل محمد مات شهیدا. الا و من مات على حب آل محمد صلی الله علیه و آله مغفورا له. الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا. ...؛ هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى‏دهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود او را با احترام به سوى بهشت مى‏برند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى‏شود، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى‏دهد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلی الله علیه وآله از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته...»[26]،[27]
 
جالب اینکه فخر رازى بعد از ذکر این حدیث شریف که صاحب کشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذکر کرده است مى‏افزاید:آل محمد ص کسانى هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانى که ارتباطشان محکمتر و کاملتر باشد« آل» محسوب مى‏شوند، و شک نیست که فاطمه و على و حسن و حسین محکمترین پیوند را با رسول خدا داشتند، و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنا بر این لازم است که آنها را« آل پیامبر» صلی الله علیه و آله بدانیم.[28]
 
حب الحسین به مثابۀ پرورش فطرت ایمانی
 
ایمان آن باور قلبى و درونى نسبت به خدا و پیامبر و جهان آخرت است؛ لذا این باور در قلب و روح انسان نفوذ می کند، و بذر آن در دل انسان کاشته می شود، و سرچشمه حرکت و تلاش و فعالیّت است؛ ایمان داراى ریشه‏ها و شاخه‏هایى باشد شاخه‏هاى آن در اعمال و کردار ظاهر گردد. لذا باورى است که تمام وجود انسان را به رنگ خود درمی آورد.[29]
 
لذا ایمان‏ یک رکن اساسى براى تکامل فرد و اجتماع است و هر چه درباره نقش آن در سرنوشت انسان، بیشتر دقّت کنیم، ضرورت حیاتى آن بهتر احساس مى‏شود.[30]
 
در این میان حب و عشق به جمال و کمال على الاطلاق فطرى بشر بوده، و با نهاد او خمیر شده، و در ذات او به ودیعت گذارده شده است؛[31] و از آنجا که کار خداوند فراهم آوردن زمینه‏هاى رشد و هدایت است. لذا از یک سو«رسول اللَّه» صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام را در میان مردم قرار می دهد، و«قرآن» که برنامه هدایت و نور است نازل مى‏کند، و از سوى دیگر«حب و عشق به ایمان» و« تنفر و بیزارى از کفر و عصیان» را به عنوان زمینه‏سازى در درون جان ها قرار مى‏دهد؛ اگر چه  تصمیم‏گیرى را به خود انسان واگذار کرده، و تکالیف را در این زمینه تشریع مى‏کند.[32]
 
بنابراین ایمان‏ نوعى علاقه شدید الهى و معنوى است، هر چند از استدلالات عقلى ریشه گیرد،  لذا در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم:«حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ‏؛ خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد، و آن را در دلهایتان تزیین کرد، و کفر و فسق و عصیان را منفور شما ساخت و کسانى که چنین باشند هدایت یافتگانند»[33]،[34]
 
با این تفاسیر عشق به ایمان، و تنفر از کفر، در دل همه انسان ها بدون استثنا وجود دارد، و اگر کسانى این زمینه‏ها را ندارند از ناحیه تربیت هاى غلط و اعمال خودشان است، چرا که خدا در دل هیچکس«حب‏ عصیان» و« بغض ایمان» را نیافریده است.[35]
 
گفتنی است با ظهور اسلام، معیار شخصیّت از ثروت و فرزند، به ایمان‏ و تقوا و عمل صالح تغییر یافت؛ در پى این تغییر ملاک، ابوسفیان‏ها و ابولهب‏ها و ابوجهل‏ها جاى خود را به سلمان‏ها و ابوذرها و مقدادها دادند، و در پى آن، مردم در برابر ثروتمندان به خاطر پول و ثروتشان تواضع نمى‏کردند.[36]
 
امّا با رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دوباره معیارها دستخوش تغییر و تحوّل شد، و به ویژه در عصر خلیفه سوم به حال سابق برگشت، و ثروتمندان و صاحبان فرزندان و نیروى انسانى بیشتر هر چند بویى از تقوا نبرده بودند، جاى انسان‏هاى متقى را گرفته، و به عنوان شخصیّت‏هاى اسلامى معرفى شدند. به نحوی  که در عصر معاویه پیشقراولان و کسانى که زودتر از همه اسلام را پذیرفته بودند کنار گذاشته شده، و آزادشدگان دست پیامبر صلى الله علیه و آله و فرزندانشان (طلقاء و ابنا طلقاء) که اسلام را به اجبار و فشار محیط نه از روى میل و علاقه و اشتیاق، پذیرفته بودند سر کار آمدند.[37] ،[38]
 
با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید ظلم و بى‏عدالتى‏ها از آن هم فراتر رفت و به حدّ اعلا رسید[39] چرا که دستگاه بنى‏امیّه براساس‏ تقوا و ایمان‏ بنا نشده بود، بلکه شالوده آن بر اساس مطامع دنیوى ریخته شده بود کسانى که شیطنت بیشتر، قساوت قلب شدیدتر، دین فروشى زیادترى داشتند را به خود جذب مى‏کرد.امام حسین علیه السلام براى از بین بردن این بدعتها و احیاى آن سنّت‏ها قیام کرد.[40]
 
و از این‏رو امام حسین علیه السلام با استناد به فرمایش پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، مبنى بر عدم جواز سکوت در برابر ظلم ظالمان و جائران، قیام کرد و این انقلاب را تا مرز شهادت ادامه داد، تا همه جهانیان بدانند حکومت یزید، حکومت ایمانی پیامبر صلى الله علیه و آله نیست.[41]
 
لیکن یزید با بى‏رحمى تمام اسوه تقوا و ایمان‏ را شهید کرد و حریمش را مورد هتک و غارت قرار داد.[42]البته  خون پاک ومقدّس امام حسین علیه السلام در جوى تاریخ بشر، و در رگ‏هاى انسان‏هاى آزاده و با ایمان‏ جاری شد، و با آن، خطوط عدالت و آزادگى بر پیشانى رهروان این راه ترسیم گردید.[43]
 
لذا در روایتی از از رسول اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:«أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى‏ حُبِ‏ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإیمانِ‏؛کسى که با عشق و محبّت آل محمّد علیهم السلام بمیرد، همانند مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است.[44]
 
به راستی آیا علاقه ساده باعث کمال ایمان مى‏گردد؟ حتماً در درون این فراز مسأله مهمّى وجود دارد که سبب این کمالات بسیار والا مى‏شود.[45]
 
در این میان تصویرى که زائران اربعین حسینی ترسیم مى‏کنند، تشریح دلنشین، عمیق و روان از یک ماجراست ؛ تصویری آمیخته با اعتقاد، ایمان‏ و واگویى دغدغه‏هاى جامعه بشرى که به ماندگارى نهضت عاشورا کمک مى‏کند. از این رو، حب به ایمان در زمرۀ بهترین رموز ماندگارى واقعه کربلا به شمار آید.[46]
 
حب الحسین؛ کلید حب الهی
 
حبّ الهى شدیدترین حُب‏ها و زیباترین آنها است زیرا جمالى زیباتر از جمال ربوبى نیست؛ لذا وقتى حبّ‏ به محبوبى حاصل شد عاشق راضى بافعال معشوق است و این بر دو نحو متصور است: به قدرى درجه حُبّ بالا مى‏رود که اگر ناراحتى و جراحتى به شخص برسد درک نمى‏کند، هم چون على علیه السلام در حین کشیدن تیر از پاى مبارکش چنان محو جمال محبوب شده که احساس درد نمى‏کند، به علاوه این ناراحتى‏ها زمانى است که از غیر محبوب به او مى‏رسد، پس مسلماً اگر از محبوب به شخص بلایى برسد صاحب این مرتبه از حُبّ درک شدت و محنت نمى‏کند.[47]
 
در بلا هم میچشم لذّات او         مات اویم مات اویم مات او[48]
 
از این رو ذکر و یاد محبوب، محبت آفرین است، هر چه بیشتر  او را یاد کنیم، محبتش در اعماق دل ما عمیق‏تر مى‏شود، لذا هر چه از خدا بیشتر یاد کنیم، حبّ‏ او در قلبمان ریشه دارتر مى‏شود تا جائى که وابستگى به او پیراستگى از همه چیز است و مسلماً دوستى و عشق به محبوب مانع از خطائى است که موجب ناراحتى او مى‏گردد چه رسد به خطا در حضور و محضر او.[49]
 
و این شاید همان است که امام حسین علیه السلام در آن دعاى پر محتوا و غراء و شیواى عرفه بیان فرموده:«عمیت عین لا تراک علیها رقیبا! و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک‏ نصیبا؛ کور باد چشمى که تو را مراقب خود نبیند، و زیانکار باد تجارت بنده‏اى که نصیبى از حب و عشق تو ندارد»![50]
 
لذا می بینیم عنصر نیّت و انگیزه الهى در قیام امام حسین علیه السلام بسیار ممتاز است و آن حضرت فقط و فقط براى رضاى خدا و احیاى دین حق دست به قیام زد و هرگز هیچ عنصر دنیوى و جاه‏طلبانه در قیام او دخالت نداشت؛ جاى جاى تاریخ کربلا گواه این مدّعاست[51] که امام حسین علیه السلام تمام هستى خویش را یکجا با خداوند معامله کرد و با تمام اهل‏بیت علیهم السلام و فرزندان در قربانگاه عشق قدم نهاد و مخلصانه از همه چیزش در راه خدا گذشت.[52]
 
امام علیه السلام در این نهضت همواره به وظیفه الهى خویش مى‏اندیشید و نتیجه را به خدا واگذار کرد. این حقیقت بارها در کلمات، سیره و رفتار امام حسین علیه السلام جلوه‏گر شده است‏[53]
 
به راستى انسان در کربلا صحنه‏هایى مى‏بیند که نظیر آن را در هیچ تاریخى نخوانده است: پیر و جوان به میدان آمدن و همه چیز را جز رضاى‏ خدا و رضاى‏ پیشواى خود که رضاى‏ او نیز رضاى‏ خداست فراموش کردن، و حتى در واپسین لحظه‏هاى زندگى به خود نیندیشیدن و به او فکر کردن. اینهاست که تاریخ کربلا را از تواریخ دیگر ممتاز کرده و به آن رنگ جاودانگى بخشیده و این همه جان بر کف تربیت کرده است.[54]
 
لذا هنگامى که دشمنان، امام علیه السلام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوى امام اصابت کرد و فرمود:«بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَى اللَّهِ‏؛ به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویى جز از جانب خدا نیست و این شهیدى است در راه رضاى‏ خدا!».[55]،[56]
 
بنابراین، اقامه عزادارى براى امام حسین علیه السلام آن شخصیّت ممتاز و بى نظیرى که خود از خاندان عصمت و طهارت بود و از اولیاى الهى و امامان معصوم است، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام کلید تحقق حب الهی است.[57]
 
در آیات متعدّدى از قرآن مجید بر لزوم زنده نگه داشتن یاد پیامبران الهى‏ و شخصیّت‏هاى برجسته تاریخ تأکید شده است. مطالعه این دسته از آیات که معمولًا با جملاتى نظیر: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ، وَاذْکُرْ فِى الْکِتابِ» آغاز مى‏شود به خوبى مى‏رساند که غرض از یادآورى و احیاى یاد و خاطره برگزیدگان الهى‏، وجود صفات نیکو و خصلت‏هاى پسندیده و روش‏هاى الهى‏ و انسانى در آنان است،هر کس داراى چنین برجستگى‏هاى انسانى و الهى باشد، زنده نگهداشتن یاد و خاطره او از وظایف انسانى ودینى است.[58]
 
از این رو مى‏بینیم امامان معصوم علیهم السلام در زنده نگهداشتن یاد و نام شهیدان کربلا، به عنوان کامل‏ترین الگوهاى فداکارى و ایثار در راه نجات امّت، به خصوص سالار شهیدان اباعبداللَّه الحسین علیه السلام در مناسبت‏هاى مختلف سعى و تلاش فراوانى نمودند و هیچ فرصتى را در زنده نگهداشتن یادشان فروگذار نکردند.[59]
 
و یا اینکه همه ما به امام حسین علیه السلام و یارانش به ویژه در اربعین حسینی عشق مى‏ورزیم و در عزایش اشک ماتم مى‏باریم و بر سر و سینه مى‏زنیم، مردان، زنان، پیران، جوانان و حتّى کودکان و حتّى بسیارى از غیر مسلمانان نیز با شعار «حب الحسین یجمعنا»  در راستای حصول حب الهی  تلاش می کنند؛ آن حضرت  را در مشکلات شفیع خود بر درگاه خداوند قرار مى‏دهند، تربت پاکش را مى‏بوسند، مرقدش را زیارت مى‏کنند، و خاک درش را توتیاى چشم خود مى‏سازند،امّا چرا و به چه دلیل؟ چون  نمونه کامل شهادت در راه خدا بوده است.[60]
 
تولی و تبری؛ خاستگاه معرفتی شعار«حب الحسین یجمعنا»
 
انسان یک قلب بیشتر ندارد و این قلب جز عشق یک معبود نمى‏گنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مى‏کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند! اصولا شخصیت انسان، یک انسان سالم شخصیت واحد، و خط فکرى او خط واحدى است، در تنهایى و اجتماع، در ظاهر و باطن، در درون و برون، در فکر و عمل، همه باید یکى باشد، هر گونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحمیلى و بر خلاف اقتضاى طبیعت او.[61]
 
انسان به حکم اینکه یک قلب بیشتر ندارد باید داراى یک کانون عاطفى و تسلیم در برابر یک قانون باشد.[62] مهر یک معشوق را در دل بگیرد.یک مسیر معین را در زندگى تعقیب کند.با یک گروه و یک جمعیت هماهنگ گردد، و گر نه تشتت و تعدد و راه هاى مختلف و اهداف پراکنده او را به بیهودگى و انحراف از مسیر توحیدى فطرى مى‏کشاند.[63]
 
به همین دلیل، ما در اسلام دو اصل به نام‏ «تَوَلَّى‏» و «تَبَرَّى‏» داریم؛ به تعبیر دیگر:«حُبّ‏ فِى اللَّهِ» و «بُغْض فِى اللَّهِ»که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است. طبق این دو اصل ما موظّفیم دوستان خدا را دوست داریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام را در همه چیز اسوه و الگوى خود قرار دهیم.[64] به بیان روشن‏تر هر کس که در راه ایمان و حق و عدالت و تقوا و پاکى گام بر مى‏دارد را دوست خود بدانیم وبا او پیوند محکم دوستى بر قرار سازید و به عکس از ناپاکان و بدان و آلودگان و ستمگران فاصله بگیریم.[65]
 
لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام  مى‏خوانیم: که فرمود: «لا یجتمع حبنا و حب‏ عدونا فى جوف انسان، ان اللَّه لم یجعل لرجل قلبین فى جوفه، فیحب‏ بهذا و یبغض بهذا فاما محبنا فیخلص الحب‏ لنا کما یخلص الذهب بالنار لا کدر فیه فمن اراد ان یعلم فلیمتحن قلبه فان شارک فى حبنا حب‏ عدونا فلیس منا و لسنا منه؛ دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک قلب نمى‏گنجد چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه که طلا در کوره خالص مى‏شود هر کس مى‏خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند اگر چیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم»[66]
 
چرا که  قلب واحد کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجراء مى‏کند لذا انسان نمى‏تواند حقیقتا معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود و اینکه بعضى در عصر ما براى خود شخصیت هاى متعددى قائل هستند و مى‏گویند فلان عمل را از جنبه سیاسى انجام دادم و فلان کار را از جنبه دینى و کار دیگر را از نظر جنبه اجتماعى و به این ترتیب اعمال متضاد خود را توجیه مى‏کنند منافقان زشت سیرتى هستند که مى‏خواهند قانون آفرینش را با این سخن زیرا پا بگذارند. درست است که جنبه‏هاى زندگى انسان مختلف است ولى باید خط واحدى بر همه آنها حاکم باشد.[67]
 
سخن آخر:( محبت امام حسین علیه السلام در دل تمامی آزادگان جهان زنده است)
 
در خاتمه باید گفت امام حسین علیه السلام در مسیر هدایت‏ مسلمین و دفاع از مظلومان حضور سازنده‏ اى داشت‏[68]؛ قیام آن حضرت  نه تنها آیین پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله را نجات داد، بلکه از محو اهداف رسالت سایر انبیا نیز جلوگیرى کرد. چرا که رسول خدا صلى الله علیه و آله کامل کننده رسالت پیامبران گذشته و خاتم رسولان و دین او خاتم ادیان بود.[69]
 
گویا تلاش‏هاى همه انبیاى گذشته مقدّمه‏اى بود براى ظهور پیامبر خاتم و سپردن پرچم هدایت‏ بشرى به دست آن حضرت تا دامنه قیامت.[70] لذا از جمله امتیازات  حماسه بزرگ حسینی ، قدرت تأثیرگذارى آن در افکار عمومى مسلمانان، بلکه آزادمردان جهان در طول تاریخ است.[71]
 
چرا که سبب حرکت و جوشش مبارزان در برابر ظالمان و ستمگران، آن هم از زمان وقوع حادثه تا عصر حاضر است، لذا  حب آن حضرت فطری است چرا که نهضت حسینی یک نهضت فرا زمانى و فرامکانى است. [72]
 
از این جهت  کلام نورانی امام سجاد علیه السلام که در آغاز خطبه معروفش در شام فرمود:«أیُّها النّاسُ اعْطِیْنا ستّاً...والمَحَبَّةً فی‏ قُلوبِ‏ المُؤْمِنینَ‏؛اى مردم خداوند شش موهبت به ما عطا فرموده که (از جمله آن) محبوبیت در دل‏هاى مؤمنان ».[73]بسیار معنادار است.[74]
 
اینگونه است که از جلوه‏هاى دیگر نفوذ و تأثیر این حادثه غم‏انگیز آن است که پس از قرن‏ها، هر ساله در ایّام اربعین حسینی،  میلیون‏ها علاقمند و آزادمرد از اقصی نقاط جهان،  قیام آن حضرت را فطرتاً مورد تجلیل قرار می دهند و زحمات و رنج‏ها را به جان‏ مى‏خرند و کودک و جوان و پیر، زن و مرد مشتاقانه  با حضور در پیاده روی اربعین حسینی  و با شعار«حب الحسین یجمعنا» در اقامه هر چه باشکوه‏تر عزاى حسینى و پاسداشت اهداف آن حضرت  و محبت روز افزون به حضرت سیدالشهدا علیه السلام به پا مى خیزند.[75]
 
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
 
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
 
 
[1] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص401.
 
[2] همان ؛ ص394.
 
[3] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏10 ؛ ص69.
 
[4] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص619.
 
[5] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص65.
 
[6] آفریدگار جهان ؛ ص226.
 
[7] سورۀ شوری؛آیۀ23.
 
[8] آیات ولایت در قرآن ؛ ص190.
 
[9] سنن ترمذی؛ ج5؛ ص664؛ح3789، مستدرک حاکم؛ ص150.
 
[10] آیات ولایت در قرآن ؛ ص190.
 
[11] «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»،(سورۀ شوری؛آیۀ23).
 
[12] مجمع البیان؛ ج 9؛ ص 28.
 
[13]آیات ولایت در قرآن ؛ ص191.
 
[14] سفینة البحار؛ ماده« مَرَء»، بحارالانوار؛ ج 27؛ ص 107؛ح 79.
 
[15] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص284.
 
[16] پیام قرآن ؛ ج‏9 ؛ ص377.
 
[17] همان.
 
[18]  همان.
 
[19] تفسیر نمونه ؛ ج‏20 ؛ ص416.
 
[20] همان.
 
[21] همان.
 
[22] همان.
 
[23]تفسیر فخر رازى؛ ج 27 ؛ ص 166.
 
[24] تفسیر نمونه ؛ ج‏20 ؛ ص416.
 
[25] همان ؛ ص413.
 
[26]  تفسیر کشاف؛ ج 4 ؛ص 220 و 221،تفسیر فخر رازى؛ ج 27؛ ص 165 و 166، تفسیر قرطبى؛ ج 8 ؛ص 5843.
 
[27] آیات ولایت در قرآن ؛ ص184.
 
[28] تفسیر نمونه ؛ ج‏20 ؛ ص415.
 
[29] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص226.
 
[30] آفریدگار جهان ؛ ص30.
 
[31] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج‏2 ؛ ص291.
 
[32] تفسیر نمونه ؛ ج‏22 ؛ ص162.
 
[33]  اصول کافى؛ ج 2 ؛ ب الحب فى اللَّه و البغض فى اللَّه؛ ح 5.
 
[34] تفسیر نمونه ؛ ج‏22 ؛ ص163.
 
[35] همان؛ص162.
 
[36] اهداف قیام حسینى ؛ ص49.
 
[37] عثمان افراد فاسق و ظالمى چون ولید بن عقبة بن ابى‏معیط را والى کوفه، و عبداللَّه غامربن کریز را والى بصره، و عبداللَّه بن ابى‏سرح را والى مصر، و مروان بن حکم را مشاور عالى خویش کرد. مطابق آنچه که در کتاب الاستیعاب، ص 690 و الاغانى، ج 6، ص 356 آمده ابوسفیان خود نیز به این نکته اعتراف کرد، آنجا که گفته است:« از آن هنگام که خلافت به دست دو طایفه تیم و عدى( قبیله ابوبکر و عمر) افتاد، من نیز در آن طمع کردم».( عاشورا؛ ص 120).
 
[38] اهداف قیام حسینى ؛ ص50.
 
[39] یزید در ظلم و جنایات آن قدر پیشرفت کرد که مسعودى مورخ معروف در کتاب مروج‏الذهب، ج 3، ص 68 درباره‏اش گفته:« سیره یزید، همان روش فرعون بود؛ بلکه باید گفت فرعون در میان مردم، بیش از یزید به عدالت رفتار مى‏کرد».( عاشورا، ص 213).
 
[40] اهداف قیام حسینى، ص: 51.
 
[41] همان ؛ ص101.
 
[42] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص30.
 
[43] همان ؛ ص525.
 
[44] آیات ولایت در قرآن ؛ ص184.
 
[45] همان.
 
[46] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص695.
 
[47] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج‏1 ؛ ص199.
 
[48] همان ؛ ج‏2 ؛ ص425.
 
[49] همان.
 
[50] تفسیر نمونه ؛ ج‏20 ؛ ص336.
 
[51] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص30.
 
[52] همان؛ ص 79.
 
[53] همان ؛ ص30.
 
[54] همان؛ ص445.
 
[55]  مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 4؛ ص 120.
 
[56] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص524.
 
[57] همان ؛ ص78.
 
[58] همان؛ص49.
 
[59] همان.
 
[60]  اهداف قیام حسینى ؛ ص9.
 
[61] تفسیر نمونه ؛ ج‏17 ؛ ص193.
 
[62] همان؛ ص 194.
 
[63] همان.
 
[64] اخلاق در قرآن، ج‏1، ص: 366.
 
[65] پیام قرآن ؛ ج‏8 ؛ ص389.
 
[66] «تفسیر على بن ابراهیم» طبق نقل نور الثقلین؛ ج 4؛ ص 234.
 
[67] تفسیر نمونه ؛ ج‏17 ؛ ص194.
 
[68] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص44.
 
[69] همان ؛ ص659.
 
[70] همان.
 
[71] همان ؛ ص34.
 
[72] همان.
 
[73] بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 138.
 
[74] گفتار معصومین(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص177.
 
[75] عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص34.
 
انتهای پیام/

نظرات کاربران