به گزارش پایگاه خبری تحلیلی باشت نیوز؛ بازهم دهان کریه فقر،بازمی شود وشیطان نفس شیطنت می کند تادوجوان معلول را قربانی خود کند،دومعلول از یک بافت روستایی حاشیه گچساران درست در روز جهانی معلولین،واکاوی نکرده همه یک جمله می گویند ؛فقراست وبی توجهی مسئولین به مشکلات معلولان این شهر.
جمعیت مظلومی که درسکوتی بنام بی توجهی، هرکدام پشت کلمه ای بنام پشت نوبتی بهزیستی جاخوش کرده اند،نه درآمدی دارند،نه حامی برجسته ای،نه حتی در این سرزمین بام نفت وامانده ،مناسب سازی خاصی که نامش برای معلولین خوشایند باشد.
اینها را یک خبرنگارمی گوید،سه سال پیاپی بامعلولین شهر در روزهایی که بنامشان منتصب است برخورد دارد ،سه سال است جوان نابینایی به نام "عرفان" کتاب نوشته وموسیقی روح نوازش، دربرنامه هایی پخش می شود و سال هاست "امین" با ویلچر ودوربینش منبع خبر می شود ومی دانیم چندین سایت رامی چرخاند.
چندسالی است "فردین" همان جوان خوش ذوق شهرمان نمادکارهای چوبی زیبایش رادر یکی ازپارک های شهربه نمایش گذاشته است وفراتر از همه پسرناشنوایی قهرمان ورزشی می شود؛ این ها را درهزارضرب کنید تاآمار همه آنها تقریبا بدست بیاید.
امانکته اینجاست در این سال ها هیچ توجه کرده اید وضعیت همین سه چهارنفرتغییر کند؟هیچکس میداند پدر عرفان هم چشم شده وهم پای پسرش؟و "امین" ویلچر نشین بخاطر یک عدم ساماندهی دچارسانحه درآسانسورمی شود؟ حتما باید یک گچساران عزادارشود تاهمه بفهمند معلولی با پدری پیر و جوانی بیکار،چگونه روزگارسپری می کند؟.
این هزینه های قیچی زده روبان شده کجامی رود؟این چشم های نگران به امیدکدام دست باز و بسته شوند؟و چرا دخترک نابینا آدامس فروش شب های بیمارستان های گچساران می شود؟چرا خواهروبرادری باتمام معلولیت ،اوتیسم،فلج کامل تحت پوشش نهاهای حمایتی نیستند؟.
مگر این هشتادهزارتومان هاچقدرزیاداست! که بابتش مرگ فرجام یک جفت برادر شود؟چقدراهمیت دارد که یک دخترشانزده بارعمل شود درحالی که نقصش معلولیت نیست؟،یک شهر زبانه می کشددرفقر،درسلفی کت وشلوارپوش های سر درگریبان اینستاگرام هاوگوشی های هوشمند.
در حضور مسئول ازرنج دخترک روستایی حرف میزنی درحالی که چشمانش دنبال لایک زدن پست های فلان است ،بس کنیددیگر،مدیریت ضعیف شهری وقصور بی لیاقتی های خود را گردن فقرنیاندازید.
ورزشکارخودکشی می کند،مادری خودسوزی می کند،دختران دم بخت آرزوی جهزیه دارند،وشهرماهم مسئولینش می گویند ماهم مثل همه جای ایران.مگرفقرهمه جانیست؟،مگرقتل همه جانیست!.
و این درحالی است که جلسات پزشکی برای فلان معضل جهانی بهداشتی می گیرند بدون حضور درست همان معضلها که مثل خوره دراین شهر رشد می کند وپای نوجوانها را هم پای کارآورده است.
قلیانهاراجمع نکرده گلهای شهرم درگلدانها افیونی شدند،چوب بردارید چوبکاری نکنید این شهر را زیر و رو کنید براستی چندبرادر شبهادرکنار همین خواهربرادرهای معلول تاصبح خواب به چشمشان نمی آید؟.
چند دخترجوان بغض اعتیادپدرهایشان ،شبشان راصبح نمی کند؟یک دست صدا ندارد بیاییدپاشنه کفشتان رابکشید،قدبرافرازیدکه کارسختی نیست نان شبتان را نصف کنید ،مهربانی رابه خانه فقرای شهرببرید وجنایت را از این جوی باریکه خون راه افتاده قطع کنید،مهربانی سخت نیست.
مسئولین اهمیت نمی دهد؟شماچشمهایتان راباز کنید شماپدرشوید، خواهرشوید، مادرشوید ولقمه هاراتقسیم کنید،بخداسخت نیست حتی بروید وضعیت هاراببینید وفریادش بزنید که شهر دارد درتب طغیانی خاموش می سوزد.
بیست ویک هزارنفرآدم دراین شهرنمادمحرومیت هستند،هفت هزارخانواردرخط کمربندی خاکستری بنام فقر،وبیش ازآنچه فکر کنید موریانه ای بنام بیکاری به جان وتن جوانان شهر افتاده و نیزخوره ای بنام افسردگی.
همانی که وادارم کرد خودم خانه به خانه بنشینم پای درد دلشان،مسلم سی ساله بخاطرفلج پایش و واکری جوشخورده وخراب سقوط کرده ودستش شکسته،"شاهزاده" خواهرش معلول ذهنی وجسمی باضعف اندام وسوءتغذیه.
مسلم از رنج نهادهای حمایتی وکم توجهی هامی نالد آن طرف تر دختری دیگر 9 ساله تومور مغزی دارد وبراثرعدم مصرف داروی به موقع فلج شده ودرمانش قطع و وصلی دارد،همت می شود وبازهم مردم پای کارمی آیند تا نگذارند انسانیت در غیاب مسئولین جوانه اش خاکستری شود.
منبع: آفتاب جنوب
انتهای پیام/
دیدگاهها