تازه های سایت

22. مرداد 1393 - 17:52
عزیزانم از شما می خواهم که متانت و وقارتان را حفظ کنید
در این لحظه که قلم را به دست گرفته ام و مطالبی را بنام وصینامه می نویسم به هیچ عنوان اطمینان ندارم که شهید بشوم و اگر به رحمانیت بی منتهای خدامن ایمان نداشتم هرکز در این شرایط وصیت نامه نمی نوشتم و چه کنم که جز او کسی را ندارم تا بر روی صفحات سیاه زندگانیم چون خورشید رنگ شهادت بلغزاند.

به گزارش خامی، شهید جانباز محمدباقر اکبری در 13 سالگی بر اثر اصابت ترکش به سر در عملیات بستان در منطقه سوسنگرد از گردن قطع نخاع شد و با 70 درصد جانبازی سال‌ها تحت مراقبت خانواده قرار گرفت و پس از 32 سال رنج و سختی در بیمارستان بستری شد و سرانجام پس از تحمل مشقت‌های فراوان به شهادت رسید.

 

متن وصیتنامه جانباز روسندل شهید محمدباقر اکبری

بنام خداوند کریم و رحمان

بنام آنکه گناهان و عیبهایم را پوشناد و بدی هایم را در انظار دیگران مخفی نگاه داشت و محبت مرا در قلب دوستان، خویشاوندان و یاران قرار داد.

بیاد انکه بهترین فرزندان اسلام برایش، گلوله های خصم را بجان خریدند و سینه هایشان چاک چاک جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید.

در این لحظه که قلم را به دست گرفتم و مطالبی را بنام وصینامه می نویسم به هیچ عنوان اطمینان ندارم که شهید بشوم و اگر به رحمانیت بی منتهای خدامن ایمان نداشتم هرکز در این شرایط وصیت نامه نمی نوشتم و چه کنم که جز او کسی را ندارم تا بر روی صفحات سیاه زندگانیم چون خورشید رنگ شهادت بلغزاند.

خداوند، رحمتی کن آنچنان که دوست داری بمیرم و در لحظه مرگ قلبم سالم و راضی از رفتنش باشد و کلیه غل و زنجیرها را بدور ریخته باشم که جز به تو به هیچ کس و هیچ چیزی امید ندارم.

بارالها، معبودا، مسکینم و بی چیز و فقیر. بر حال پریشانم رحمی کن که به شدت بر لطف و کرامتت مانند همیشه نیازمندم.

ای اولین و آخرین پناهگاه، از اینکه حسین (ع) خویشت را در جبهه هایی پرخون سوسنگرد و هویزه تنها گذاشتم و از اینکه جزء آخرین هایی هستم که بسویت می شتابم از تو طلب عفو می کنم.

خداوندا عفوم را بپذیر گرچه خود عفو ماندن خویش را نمی پذیرم و بر پوست نازکم رحم کن. خدایا سوزش آتش را بر پوستم حلال گردان و یاریم نما که در راه تو بمیرم. الهی العفو العفو العفو.

اما چند سخنی با پدر، برادران، ننه و خواهرانم:

السلام علیکم بما صبرتم

پدر قهرمانم از اینکه برای آخرین بار از تو خداحافظی نکردم امیدوارم که مرا ببخشی و از اینکه تنهایت گذاشتم و در کنارت تمام شدم.

پدر همیشه قهرمانم که همیشه زندگانیت را در رنج گذراندی تا فرزندان خونین کفنت را فدای اسلام نمایی از تو تقاضا دارم که در سوگ من گرچه بسی برایت مشکل است صبر نمایی و چون همیشه که مردانه می خروشیدی این بار نیز، بزرگوارم صبور باشی. برادران عزیزم از شما می خواهم که متانت و وقار خودتان را حفظ کنید و اگر برادران سپاه یا سایر برادران برای زنده نگه داشتن یاد شهیدان اسلام عزیز، به خانه ما آمدند با گرمی از آنان پذیرایی کنید. پدر، ننه، برادران و خواهران گرامیم از همه شما حلالیت می طلبم و در خاتمه از همه شما حلالیت می طلبم.

خانواده عزیزم خدای نکره نه فکر کنید که پسرم میرود کشته می شود اگر کسانی برگشتند نگوئید آنها زرنگی کرده اند نه بخدا آنها زرنگی نکرده اند آنها پا به حق خودشان زدند، گفتن تا رفتیم جبهه کشته می شویم. خانواده عزیزم به خدا قسم غیر از یکی مرگش از خدا امده باشد که اینجا شهید شود یا برود بالای خاکریز آنهای نامرد آن را بزنند یا توی حمله که زیاد سخت است شهید شود، به نظر من جزئ این راهها هیچکس کشته نمی شود. خانواده عزیزم به خدا قسم جلوی سنگر ایستاده بودیم که یک مرتبه یک آر پی چی 7 از دور آمد و بین ما که 5 نفر بودیم خورد، خاکش ما را کور کرد اما به حکم امام زمان (ع) و خداوند بزرگ حتی یک نفرمان هم آسیبی ندیدم و این از نشانه های امام زمان در جبهبه های جنگ است. با امید به خدای بزرگ من تا برگشتم باز هم 15 روز نمی شود که باز برمی گردم جبهه به امید امام زمان (ع).

و سخن آخر، من این خواهش را به شما دارم که قبر مرا پهلوی قبر مادرم بگذارید.

محمد باقر اکبری سال 60

 

انتهای پیام/ک308

 

نظرات کاربران