24. شهريور 1393 - 17:41
حسرت برادر بعد از شهادت برادر
اکثر دوستان او شهید شدند، هر گاه یکی از رفقایش شهید می شد خیلی اندوهگین می شد و همین امر باعث می شد که ارتباط خود را با خانواده شهدا قطع نکند. هر گاه احساس دلتنگی می کردیم، می گفت: تا جبهه به ما نیاز دارد نباید جبهه را رها کنیم.

به گزارش خامی، سال 1342 در خانواده ای ایلیاتی در روستای کلات دشمن زیاری نوزادی به دنیا آمد ، پدر از آغاز نام رهام گرد را بر او نهاد در عشایر رسم بر این بود که پسر در کنار پدر نان آور خانواده باشد بر این اساس شهید والامقام از اوان نوجوانی دوش به دوش پدر به کشت و زرع و دامداری پرداخت.

وی در سال 1358 درسن 16 سالگی با دختری نجیب و شریف در زادگاهش ازدواج کرد ولی یادگاری از این پیوند آسمانی به جای نمانده است.

با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ 18 شهریور ماه 1361 به خدمت سربازی فراخوانده شد با شور و شعف وصف ناپذیری روانه حوزه نظام وظیفه و به مرکز آموزشی پل دختر خرم آباد اعزام شد. پس از طی دوران آموزشی تخصصی به واسطه فرست و روحیه و کارآمدی که داشت و همچنینروحیه عشایری و آشنایی با مناطق کوهستانی روانه خطه کردستان شد و درمقابل احزاب کموله و دموکرات ، ایادی استعمار و ضد انقلاب به نبردی جانانه پرداخت و رشدت های کم نظیری را از خود نشان داد. درگزدان هایی مثل گردان مخابرات مهندسی، گروهان دو ضربت و گردان سوم 48 به فعالیت پرداخت. وی بارها از طریق انجمن اسلامی گردان جندالله و دایره عقیدتی سیاسی لشکر 27 مورد تشویق قرار گرفت.

در سال 1363 در منطقه پیران شهر در نبردی نابرابر با دشمنان دین، به اسارت نیروهای ضد انقلاب در آمد و مدت 45 روز در برابر شکنجه های جانکاه مقاومت کرد تا سر انجام با تیزهوشی و جسارتی وصف ناشدنی از چنگال کج اندیشان دیو سیرت گریخت و به یگان محل خدمت خود پیوست. پس از چندی در دیوان دره، هنگام مبارزه با نیروهای ضد انقلاب مجروح و مدت 35 روز در بیمارستان توحید سنندج بستری شد.

پس از اتمام خدمت وقتی به خانه بازگشت مثل این بود که دلش در گرو گمشده ای در جبهه است و هر لحظه حس غریبی او را به سوی جبهه می کشاند.

سرانجام با مراجعه به واحد بسیج به تیپ 48 فتح اعزام شد و در گردان عملیاتی سیف الله به عنوان پاسدار افتخار به هدایت نیروهای رزمنده پرداخت و در عملیات والفجر 8 شرکتی فعالانه و در آزادی شهر بندری فاو عراق نقش بسزایی داشت.

سرانجام در تاریخ 4 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 4 جان بر سر پیمان گذاشت، و مدت پنج سال جاویدالاثر بود تا اینکه جسد مطهرش را که از طریق پلاک شناسایی شده بود به منطقه آوردند و با استقبال بی نظیر مردم در شهرستان کهگیلویه تشیع و در منطقه کلات دشمن زیاری به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید رهام رخ

امیدوارم که اگر لایق شهادت باشم خداوند مرا به این فیض عظیم نائل بگرداند؛ چون چندین بار به جبهه آمدم، یکبار در کردستان مدت 45 روز اسیر شدم ف یکبار از ناحیه پا مجروح شدم و شهادت نصیبم نشد. این بار امیدوارم شهادت نصیب من شود. پدر عزیزم یاد دارم حدیثی را که چند نفر به دیدار حضرت علی(ع) رفتند، آن حضرت مشغول حساب کردن بیت المال بود وقتی می فهمند که آنان با ایشانکار شخصی دارند شمعی را که روشن بود خاموش کرده و شمع دیگری روشن کرد و در جواب پرسش آنان که چرا اینکار را کردید، حضرت می فرماید: آن شمعی را که خاموش کردم زیرا از پول بیت المال خریداری شده بود و چون شما با من کار شخصی دارید آن را خاموش و شمعی را که از پول خودم خریدم روشن کردم. شما ها باید همچون علی (ع) بیندیشید وسایلی که از پول بیت المال خریداری شده و باید برای خلق الله استفاده شود را استفاده شخصی نکنید.

گل افروز ریحان زاده همسر شهید  از نحوه آشنایش با شهید و روزهای زندگی اش می گوید:

ما و خانواده همسرم در یک منطق زندگی می کردیم ، با توجه به صلاحدید بزرگتر ها و همچنین صفاتی که من برای همسر آینده خود مثل اخلاق خوب، صداقت و صب مد نظر داشتم و در ایشان آن ها را یافته بودم به عقد ایشان در آمدم و در طول زندگی مشترک هیچگاه از وی ناراحت نشدم. از سال 61 تا زمان شهادت مدام در جبهه حضور داشت و حتی چندین بار مجروح و اسیر شد ولی این ها مانع حضورش در جبهه نمی شد.

از ویژگی های بارز شهید صله رحم بود . وی هر وقت از مرخصی می آمد به همه سرکشی می کرد. شهادت ایشان باعث غرور و افتخار است زیرا که امروز وارث انسانی هستم که باشهادت خود پای بند خود به دین و کشورش را نشان داد.

بهرام رخ برادر شهید

اکثر دوستان او شهید شدند؛ هر گاه یکی از رفقایش شهید می شد خیلی اندوهگین می شد و همین امر باعث می شد که ارتباط خود را با خانواده شهدا قطع نکند. هر گاه احساس دلتنگی می کردیم می گفت: تا جبهه به ما نیاز دارد نباید جبهه را رها کنیم. امروز من حسرت می خورم چرا نتوانستم قبل از برادرم جان خود را فدای امام و انقلاب کنم.

زهرا رخ خواهر شهید

خواهر شهید در حالی که اشک از چشمانش سرازیر می شود می گوید: حقیقاً پس از آغاز جنگ و حضور شهید ما دیگر او را متعلق به خودمان نمی دانستیم چون جنگ واقعاً او را دگرگون کرده بود؛ گویا که با جنگ ازدواج کرده بود و حتی زمانی که به مرخصی می آمد باز هم دنبال کارهای جبهه بود، پس از شهادت به دلیل اینکه مفقود الاجسد شده بود دچار غم و اندوه مضاعف شده بودیم، اما پس از سال ها که جسد ایشان را آوردند تا حدودی آرامش پیدا کردیم.

آری حکایت آلاله های جنوب ایران و راز ماندگاری شقایق و قدرت بی نظیر عشق و تأثیر انفاس قدسیه امام خمینی(ره) شور حسینی و عشق به زیارت کربلا، اعجازهای بی نظیری به وجود آورد.

انتهای پیام/

نظرات کاربران