به گزارش خامی، علایق دنیا انسان را وادار می کند که همه صفات و خصوصیات را از پشت همین علایق بنگرد و نه تنها علایق دنیا بلکه هر علایقه ای آینه تمام نمائی است برای نگرنده کسی که علاقه دارد که او را بعد از مرگش تحلیل کنند قطعاً همه حرکاتش منبعث از این علاقه می شود و هم غمش در ارتباط با این طرز تفکر خواهد بود زیبا پرستان همه چیز را از دریچه دنیا دوستی می نگرند که نتیجتاً آخرت را می فروشند و دنیا را می خرند و اما نمی دانند که: (حب الدنیا راس خطیبه).
شهدا خود را از این علایق دنیوی مبرا نموده و دنیا را فروخته و آخرت را خریده اند شهدا بینش و نگرشی که دارند جدا از همه علایق دنیاست و آنگونه در ژرفای فکر خود غوطه ور می شوند که در افقهای دور از حواس ظاهری و موافق با خطرات پاکش معبود خود را تماشا و بسویش می شتابند اینها رستگاران عالم بقاء هستند.
عده ای فکر و اندیشه یشان بر این است که فقط به زبان ایمان بیاورند و در عمل به اثبات نرسانند و فقط بگویند خدا را می پرستند این ایمان بدون عمل است که نتیجه ای ندارد درختی است که ثمر ندارد.
انسان همیشه لحظات زندگیش در معرض امتحان و آزمایش است حتی سخن گفتن ما، حرکت کردن و لباس پوشیدن بی ارتباط با امتحان نیست. دنیا جایگاه انسانهاست اگر امتحان نبود بین مؤمن و کافر فرقی نبود.
شهدا از امتحانات ایمانی سر بلند و با افتخار بیرون آمده و علاوه بر اینکه باعث خوشنودی شده ند موج حرکت انسانهای بعد از خود بیشتر نمود و محور حرکت می شوند به پیکر مرده و بی جان اجتماع اجتماع خون تزریق نموده تا سرعت حرکت آنها به اندازه ای شود که بتواند از حرکتهای مضر جلوگیری کنند.
بقول با ارزش انسانی چون استاد شهید مطهری، شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، تزریق یک آمپول به بدن در ارتباط با نوع بیماری است. بیماری اجتماع یکی و یا دو تا ... نیست متعدد است.
چون شهید حرکت در جامعه خود می آفریند و جان تازه ای به پیکر مرده اجتماع می دهد که هیچ مانعی از حرکت توفنده آن نمی تواند جلوگیری کند والاترین مقام جایگاه شهیدان است. همردیف انبیاء، صدقین، صالحین و اولیاء خاص خداوند متعال است و پیامبر اسلام به این شهیدان مکتب تشیع افتخار می کند.
زندگی نامه شهید
شهید دانش آموز حزب الهی انسان با ارزش ما، مجاهد فی سبیل الله ما، جان بر کف و پاسدار قرآن و کسی که بخاطر رسیدن به لقاء پروردگار خود از تنها سرمایه زندگی خود گذشت و او را و سیاه رسیدن به معبود خود نمود.
از راست شهیدان علی ویس علیزاده، سیروس مرادی و ناصر فتحی فتح
سالیان سال با چنگالهای فقر و محرومیت دست و پنجه نرم نمود این شهید افتخار آفرین در سال 1342 از مادر متولد شد شاید قبل از اینکه به مدرسه برود لباس نداشت که به تن بپوشد که در مقابل دیگر همبازیهایش خجلت زده نشود و در سن 6 سالگی به مدرسه روستائی راه یاقت و با هوش و استعدادهای فراوانی که داشت دوران ابتدائی را با افتخار و بسرعت سپری نمود در بین همه دانش آموزان از نظر درسی نمونه و اسوه بودن را تا لحظه شهادت حفظ کرد و هیچگاه از این موقعیت تنزل نکرد و مهارتش در مقایسه با دیگران از نظر بینش سر آمد دیگران بود از نظر اشتها اخلاقی هم بین تمام مردم معروف بود و همه به جان او دعا می کردند.
بعد از فارغ شدن از تحصیلات ابتدائی وارد مدرسه راهنمائی باشت شد و با اینکه از نظر مادی در مضیقه بود اما هیچگاه این مضیقه ها نتوانست او را از ادامه تحصیل باز دارد زیرا در کسب دانش مصمم بود.
بعد از پایان دوره راهنمایی وارد دبیرستان 17 شهریور باشت شد و در سال دوم نظری راهی شهرستان گچساران گشت و وارد دبیرستان استاد شهید مطهری شد و با برادر شهید علی ویس علیزاده که تا لحظه شهادت با هم بودند به تحصیل ادامه داد.
بخاطر عشق و علاقه و افری که نسبت به انقلاب و امام داشت و احساس مسئولیتی که داشت وارد انجمن اسلامی دبیرستان شد، علاوه بر اینها بخاطر علاقه و ادامه در شاخه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی دفتر گچساران نیز عضویت داشت و بخاطر عشقی که به گفته رهبر عزیز (مملکت اسلامی همه اش باید نظامی باشد) داشت شبانه در ستاد مقاومت مشغول حفاظت و حراست از دست آوردهای انقلاب و خون شهیدان بود.
اما همه این فعالیتها روح پر عظمت و انقلابی او را اقناع نمی کرد و عشق رفتن به جبهه ها را در سر می پروراند و بصورت ایده آلی این عشق را در فکر خود جای داده بود و بارها می گفت ای کاش من می توانستم همانند دیگر مجاهدان در جبهه حضور یافته و هم آغوش با آنان باشم تا اینکه عنایت و لطف پروردگار شامل حالش شد و در تاریخ 26/6/61 همراه با دیگر برادران خود روانه جبهه ی جنگ حق علیه باطل شد و از شدت شوق و شعف سر از پا نمی شناخت.
خودش می گفت نمی دانم فاصله شیراز تا دهلران را چه مدت طی کردم و این نهایت عشق و علاقه او را در رفتن به جبهه می رساند.
بعد از طی 3 ماه ماموریت به آغوش گرم خانواده بازگشت اما کسی که عاشق است مگر فراق بار را می تواند تحمل کند دوری از دانشگاه امام زمان (عج) را خسران می دانست و بعد از مدتی که به تحصیل ادامه داد شوق رفتن به جبهه خواب راحت را از او گرفته بود بار دوم به بسیج مراجعه نمود و آمادگی خود را جهت اعزام به جبهه اعلام کرد و در تاریخ 23/1/62 همراه عده ای از برادران خود خصوصاً شهید پر افتخار علی ویس علیزاده راهی جبهه ی (جنوب غربی) عین خوش شد اما چیزی که قابل بیان است و همیشه ورد زبانش بود حدیث شیرین و دوست داشتنی (و من البنی وجدنی، و من وجدنی عرفنی، و من عرفنی عشقنی عشقته، و من عشقته قتلته) بود.
در روستا بعد از محرومیت از تحصیلات زندگی مظلومیت از در بین دانش آموزان عیان و آشکار بودو به خاطر همین مظلومیت او بود که توجه همه را به خود جلب نموده بود و البته این مظلومیت در ارتباط با همان فقر مادی بود،دوست داشتن وی بخاطر جنگی بود که در تحصیل دانش از خود نشان می داد در جبهه همان حالتی را که در ده داشت نیز حفظ کرد بارها به او گفته می شود که برادر پلاک و کارت شناسایی خود را همراه ببر، میگفت که بهر حال من برای شهید شدن آمده ام، نیامده ام فقط بعد از شهادت بدنم را به روستائم ببرند زیرا هدف من این نیست،چون هدف شهادت است بدن در هر کجا بماند اشکالی ندارد.
دو ماه ماموریت چون حمله ای صورت نگرفت حاضر نشد به خانه برگردد و تمدید ماموریت نمود،که تمدید ماموریتش همزمان با نقل و انتقال تیپ المهدی به غرب کشور بود که همراه تیپ عازم جبهه غرب شد و سرانجام در عملیات والفجر 2 در محور محمود حاج عمران (عراق) بدرجه رفیع شهادت نائل آمد و به لقاء الله پیوست و با شهادت و افتخار بزرگی را نصیب خود و خانواده و روستا و امت شهید پرور ایران نمود که پیکر پاک مطهر این شهید عزیز و این سرباز جانباز اسلام در تاریخ 15/5/62 پس از تشیع جنازه با شکوه در قطعه شهدای روستای فتح در کنار دیگر شهیدان این روستا جهادگر شهید کرمعلی علیزاده، برادر شهید علی ویس علیزاده، برادر شهید ناصر فتحی فتح بخاک سپرده شد، خداوند به برکت این عزیزان، ما را موفق به ادامه راهشان بدارد.
انتهای پیام/ک308
نظرات کاربران