14. دى 1393 - 23:06
ملا ابوالفتح رضوانی "دکترقریب دیار ما" که غریب مانده است:
جراحی حیرت آور جمجمه در کهگیلویه و بویراحمد توسط طبیب باشتی
آقای رضوانی شاهنامه خوانی بنام، طبیب محلی حاذق و سیاستمداری باهوش به طوریکه قبل از انقلاب در معادلات سیاسی منطقه نقش چشمگیری داشت.

به گزارش خامی، سید ابوالحسن حسینی نیک : ملا ابوالفتح رضوانی از طایفه با امیرشیخی (بامیشخی) یکی از طوایف ایل باشت بابوئی استان کهگیلویه و بویراحمد در سال1291 در روستای دمیه شهرستان باشت متولد شد و در سال1384 در سن 93 سالگی درگذشت و در شهرستان گچساران به خاک سپرده شد.

آقای رضوانی شاهنامه خوانی بنام، طبیب محلی حاذق و سیاستمداری باهوش به طوریکه قبل از انقلاب در معادلات سیاسی منطقه نقش چشمگیری داشت.

درواقع به نظر میرسد مرحوم رضوانی را بیشتر به خاطر نفوذ سیاسی که در منطقه داشت، میشناسند ولی آنچه مغفول مانده نبوغ پزشکی و طبابت محلی وی میباشد. به جرات میتوان گفت اگر دکتر قریب به خاطر خدمات و اقداماتی که در حوزه پزشکی به مردم کشور عزیزمان داشت و ایشان را به عنوان یک چهره ماندگار میشناسند به طوریکه در ارج اقداماتش فیلمی ساختند در دیار ما هم آقای رضوانی با این خصوصیات وجود داشت اما با این تفاوت که دکتر قریب تحصیلات آکادمیک در زمینه علم پزشکی داشت اما ایشان بدون هیچ گونه تحصیلات آکادمیکی، تجهیزات و امکانات ابتدائی و فقط با توجه به تجربه شخصی و استعداد خدادادیش دست به کارهای خارق العاده و شگفت انگیز و باور نکردنی آن هم در دهه چهل  وپنجاه به طوریکه وقتی در رابطه خدمات پزشکی ایشان با چند پزشک صحبت میشد باور نمی کردند و میگفتند چنین اقداماتی بدون تجهیزات پزشکی امکان پذیر نیست و نخواهد بود.

به عنوان مثال دکتر امام بخش قائدی معاون پشتیبانی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج اظهار داشت: شخصا از این طبیب حاذق محلی زمانی که در قید حیات بود در رابطه با چگونگی طبابتش سوال کردم  و ایشان جواب دادند که ابزار و داروهای محلی که خود مهیا کرده بودم در یک جعبه به همراه خود داشتم و از این طریق  شروع به معالجه بیمار میکردم بدین گونه که اول ابزارهای پزشکی را به وسیله آب جوش ضد عفونی میکردم و بعد پوست سر را باز و همچنین به وسیله ابزار خاصی جمجمه سر را برش میدادم و عسل ناب و خالص را دور مغز میریختم که همزمان کاربرد دوگانه¬ای داشت بطوریکه هم جلوی خونریزی را میگرفت و هم به نوعی سلول های مغز به عنوان غذا (سرم) استفاده میکرد و جلوی احتمال مرگ بیمار را میگرفت. یعنی در عین حالیکه تحصیلات پزشکی نداشت ولی مثل یک پزشک متخصص شناخت خوبی نسبت به آناتومی بدن داشت.

در واقع همانطوری که در بالا اشاره شد این گونه خدمات توسط این بزرگوار بیشتر به این خاطر شگفت انگیز و باور نکردنی است آن هم در دهه چهل و پنجاه یعنی قبل از انقلاب که منطقه ما در فقر، نداری و حقارت قرار گرفته بود و جایگاهی در کشور نداشتیم  راه که نبود، پایه برق کجا بود، منزل سنگ سیمانی خیلی کم بود، در همه این استان 50 فرش دوازده متری وجود نداشت، کارمند و دانشجو انگشت شمار بود، همه مردم استان صد ماشین نداشتند، بهداشت و بیمارستان وجود نداشت و صدها مورد دیگر را می توان نام برد.

شاید بگویید بله دنیا پیشرفت کرده است و ما هم مثل دنیا، حرف شما قبول است ولی اصل قضیه این بود که امکانات و پول در مملکت وجود داشت ولی بی عدالتی ،تبعیض و بی توجهی به مناطق عامل عقب ماندگی و بدبختی بوده است.

به هر حال جهت تایید،صحت و سقم مطالب فوق به بعضی از خدمات آقای مرحوم ملا ابوالفتح رضوانی به عنوان طبیب محلی اشاره ای میشود که عبارتنداز:

1-    آقای شرمت اله حسینی فرزند میر علی عسکر  از سادات تکیه که به علت پرت شدن از کوه دچار شکستگی جمجمه شده بود، با تراشیدن موهای سرش و برداشتن استخوانهای شکسته پس از 40 سال هنوز در قید حیات می باشد. (شخصا جهت صحت این موضوع با ایشان صحبت کردم و تایید کرد).

2-    آقای حاج سید عبدالرحمان دستاران فرزند مرحوم سید عبدالکریم از سادات تکیه که هر دو چشمش با مشکل مواجهه شده بود.  ایشان با تراشیدن سر و استفاده از پوست مرغ و داروهای محلی توانست بعد از چندروز مشکل آن را بر طرف کند به طوریکه باعث خوشحالی خانواده اش شده بود. (شخصا جهت صحت این موضوع با ایشان صحبت کردم و تایید کرد).

3-    میرزا ضرغام محمدپور ده بزرگی که با اصابت سنگ به سرش بیهوش شده و با باز کردن پوست سر و برداشتن استخوان جمجمه محل شکستگی خونهای ریخته شده روی مغزش را با ریختن عسل کوهی در اطراف مغزش آنها را جمع کرد و وی را از مرگ حتمی نجات داد (در قید حیات است).

4-    مرحوم حجت الاسلام سید کریم موسوی که چندی پیش به رحمت ایزدی پیوست در سن 10 سالگی بر اثر افتادن شاخه درخت بر سرش، جمجمه اش فرو رفته بوده و به کما رفت یکی از بستگانش فوراً با اسب به دنبال آقای رضوانی می آید و وی را به روستای بیدک می برد.

وی فوراً سرش را با تیغ می تراشد و آتش روشن می کند و با پیه خروس محلی سرش را چرب می کند. و چون زخم بازی نمی بیند و استخوان جمجمه اش فرو رفته بوده می گوید تنها چیزی که خدواند به این عقل من میرساند این است که در سرش بدمند تا این فرورفتگی ترمیم شود.

ایشان پنبه را با روغن آغشته نموده و در دو گوشش قرار می دهد و یک دستمال خیس می کند و در دهانش می گذارد و سپس از یکی از سیدهای قوی روستا می خواهد تا در بینی او بدمد. پس از این عمل قسمت فرورفته جمجمه به حالت طبیعی بر می گردد و ایشان را از مرگ نجات داد. پدرش به شکرانه این کار تنها گاوش راقربانی کرد. (اکثر سادات بیدک از این قضیه اطلاع دارند).

5-    دختر مرحوم ملامحمد کاظم کاظمی گوهرگانی که استخوان سرش شکسته و بیهوش شده بود. پوست سرش را باز نمود و استخوانهای شکسته را از سرش برداشت و بعد پوست سرش را دوباره سرجای خود قرار داد. وی در حال حاضر دارای 7 فرزند تحصیلکرده و هنوز هم در قید حیات می باشد.

6-    محمدعلی پایگان فرزند میرعباس از سادات تکیه که بعلت پرت شدن از کوه، استخوانهای کمر و لگنش شکسته شده بود، را بعد از جا انداختن، بدنش را با داروهای محلی درون یک پوست گاو قرار می دهد تا یک شبانه روز و بعد آن را بیرون می آورد . با این عمل بعد از چند روز بهبودی کاملش را بدست می آورد به طوریکه خیلی ها میگفتند کسی باور نمیکرد ایشان زنده بماند و نجاتش از مرگ در حد معجزه بود و هنوز هم در قید حیات می باشد.

7-    ماهتاب ظفری( دختر برادرش ) که بر اثر یک حادثه از ناحیه کتفش دچار جراحات شدید شده بود آن را مداوا و در حال حاضر  درقید حیات می باشد.

* چندین نفر را که قدیم جوش های بزرگ در صورت و یا بدن داشتند ( در گویش محلی دونه گله میگفتند) ابتدا با قرار دادن خمیر در اطراف جوش و سپس ریختن روغن داغ، آن را کاملاً می سوزاند و سپس با داروهای محلی جای آن را مداوا می نمود. از جمله کسانی که با این روش مداوا شده اند می توان : محمدتقی رضوانی ( پسرش) و ... را نام برد.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب فوق الذکر لازم است که به دو موضوع اشاره شود که عبارتند از:

1- افرادی بودند و هستند مثل مرحوم ملا ابوالفتح رضوانی که خدمات و کارهای بزرگی در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ،اقتصادی ،پزشکی و... انجام دادند ولی گمنام و ناشناخته هستند لذا برخود لازم دیدم که بدون هیچ گونه چشم داشت سیاسی ،جانبدارنه و تعصبات خشک قومی و طایفه ای به معرفی این افراد برای افکار عمومی جامعه بپردازم مثل مرحوم بی بی گل افروز در حوزه زنان و زایمان (گچساران و باشت) و مرحوم ملا چوپان انصاری (ممسنی – مراسخون) در حوزه شکست و بست یا ارتوپدی و ... که واقعا بدون حتی تحصیلات ابتدایی دست به چنین کارهای بزرگی میزدند و جان انسانها را نجات میدادند و واقعا جای تعجب است چرا در این همایش و کنگره های پزشکی نامی از این عزیزان به نیکی برده نمیشود چون کارهای بزرگ و ستودنی را این بزرگواران بدون کمترین امکانات اولیه و یا بدون هیچ گونه توقع مالی و فقط بر اساس آن صداقتی که داشتند برای رضای خدا انجام میدادند والحق و الانصاف به جرات میتوان گفت هنر واقعی همین است.

2- دعواهای سیاسی که در این استان مسبوق به سابقه بوده است و جز ضرر،بدبختی و توسعه نیافتگی هیچ گونه دستاوردی برای این استان نداشته و باعث شده به خاطر محرومیت های که داشته ایم دچار "توهم قدرت "شویم و همیشه این احساس را به همراه خود داریم که حتما باید به پست و منصبی برسیم تا به مردم این استان خدمت کنیم و اتفاقا چنین تفکری تا الان جز" گزارش نویسی و تخریب همدیگر" چیز دیگری به همراء نداشته است و ناگفته نماند چنین نگاهی به لحاظ روانشناسی در چارچوب تئوری "محرومیت نسبی" می گنجد.

به هر حال  نگارنده این نوشتار استدعا دارد از تمام کسانیکه که دغدغه  علم و توسعه را دارند و به نوعی این بزرگواران را در استان میشناسند معرفی کنند و یا در رابطه با اقداماتی که این عزیزان داشتند بنویسند. بنابراین حیف است این افراد گمنام بمانند زیرا به عنوان سرمایه یا گنجینه علمی این استان محروم به شمار می آیند. لازم به ذکر است که اکثر استانهای کشور کتابچه ای در رابطه با مفاخر و مشاهیرشان دارند جز استان کهگیلویه و بویراحمد.

 
 
 
 
 
انتهای پیام/ک308

دیدگاه‌ها

اقایه رضوانی واقعا پزشک بودن . یا به قول پدر بزرگم دانشمند زمان خود بوده

نظرات کاربران