به گزارش باشت نیوز، نقاش آفرینش در نگارخانه هستی زیباترین تابلوها را به نمایش گذاشته بود. اسفند ماه 1338 بود هم زمان با رویش گل های نو رسته نوزادی چشم به جهان گشو که پدر نام مظفر را بر او نهاد.صدای کل های کشیده و گپ و گفت های "قدمش مبارک" جلوه زیبایی به محله داده بود.مثل سایر فرزندان دیار برای کسب دانش راهی مدرسه شد.
دانش آموزی باهوش،گریز پای و پرسشگربود. مقاطع تحصیلی را پشت سر گذاشت و موفق به کسب دیپلم فنی از هنرستان گچساران(طالقانی امروز)شد،در سال 57 همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی همدوش با جوانان در تظاهرات مردمی حضور پیدا می کرد در بهمن سال 57 به خدمت سربازی اعزام شد.
همتی به بلندی آسمان و اراده ای به استواری دنا داشت. بهعنوان فرمانده گروهان در عملیات های متعدد از خودگذشتگی و فداکاری های بی بدیلی نشان داد. دو سال از تشکیل زندگی اش گذشت و صاحب یک فرزند شد،اما هیچ دلبستگی انسان های آزاده و کمال یافته را از اهداف بلندشان باز نمی دارد.سرانجام مظفر رهنورد در تاریخ 13/آبان ماه 1364 در شطعلی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.مزار این شهید والا مقام در شهرستان گچساران است.
وصیت نامه شهید مظفر رهنورد
سخنی با همرزمانم این که ای پاسدارانی که محنت و رنج مظلومان تاریخ را از هابیل تاکنون بردوش می کشید،هرگز این لباس سبز رزم را از تن بیرون نیاورید و این را عملاً به دشمنان اسلام بفهمانید که «لباس سبز خونین همیشه برتن ما است»مبادا ضجه های مادران داغ دیده و ناله های خواهرن بی برادر و سوز دل همسران از دست داده شیون و آه یتیمان باعث شود که از این لباس در آیید.
اگر جسدم به دستتان رسید و خواستید تشییع کنید،نمی خواهم آن هایی که با انقلاب سر ناسازگاری دارند در تشییع جنازه ام شرکت کنند.از پدر و مادر و همسرم و همرزمانم می خواهم کارهایی که در زیر نوشته ام انجام دهید:
مبلغ 7 هزار تومان به حاج آقا رمضان پیروز بدهی دارم بپردازید(البته از مال خودم)
مبلغ هزار تومان به آقای رمضان خیل تاش بدهید برای این که تعدادی ابزار لوله کشی از ایشان برای کار سپاه بردم و نزدم گم شدند و از او برایم حلالیت بطلبید.
مهریه همسرم پریوش را می توانید از اجناس خانه ام بفروشید و بپردازید،این کار را حتما انجام دهید.
برای طول عمر امام دعا کنید.
از برادران پاسدار پایگاه گچسارا به آن هایی که احیاناً برخوردی داشته ام عاجزانه تقاضا دارم که مرا حلال کنند و ببخشند.
خمس اموال خانه ام را نزد یکی از علمای شهر حساب کنید(البته این را بدانید که مقلد امام خمینی هستم)
ولی در زمینه تربیت فرزندم، سعی کنید هیچ زمانی تحت هیچ شرایطی به او دروغ نگویید. اولین کلامی را که به او یاد می دهید نام و یاد خداوند باشد.
قرآن را حتماً به او یاد دهید،کاری کنید که با عشق حسین(ع)بزرگ شود، او را برای تحصیل به حوزه علمیه بفرستید تا در دین عالم شود.
لباس سیاه نپوشید.
پریوش حیدری همسر شهید از نحوه آشنایی اش با شهید مظفر رهنورد اینطور می گوید:با توجه به رفاقتی که بین برادرم و شهید بود با ایشان آشنا شدم.نظم،صبوری و شجاعت ایشان باعث شد با او ازدواج کنم،همیشه به من قرائت قرآن و نماز اول وقت که در نامه های هم وجود دارد تأکید می کرد و آرزو داشت که فرزندمان را حوزه علیمه بفرستیم.
یک روز نذری داشتیم و پس از نذر پسرم،مهدی گفت:مادر بروم برای چراغ نفت بیاورم؟گفتم نه!ولی به حرفم گوش نکرد و رفت و هنگامی که از بشکه نفت درمی آورد حالش بد می شود.شب شهید به خوابم آمد،در خواب با ایشان بحث می کردم و یسرانجام یک ساک به من داد و گفت:این مانت به دست توست از او مراقبت کن تا زمانی که بیایم ببرمش.بعداًبزرگان تفسیر کردند که امانت پسرش است.
انتهای پیام/
نظرات کاربران