25. شهريور 1394 - 2:27
به بهانه چهلمین روز درگذشت
سید یعقوب هیچ‌گاه لقمه‌ی معیشت را از سفره شریعت بر نداشت
مجتهد مجاهد آ سید یعقوب موسوی هیچ گاه لقمه‌ی معیشت را از سفره شریعت بر نداشت.

به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز، سید غلامحسین بلادی*

سبک باری و وصال
به بهانه‌ی چهلمین روز وصال مجتهد مجاهد حجه الاسلام والمسلمین آقا سید یعقوب موسوی
می‌نویسم مجتهد مجاهد درگذشت، اما قلم سرکشی می‌کند و نمی‌پذیرد که این خبر را بر زبان آورد. گویی قلم از دلم خبر دار است که او هم این خبر را باور نکرده است. «دست کاری می کند پنهان ز دل»

آن روز به تلخی گریستم  چون به راستی کمتر کسی را در بی تعلّقی و سبک باری و پاکی و پارسایی و آزادگی و دلیری چون او دیده بودم. شربت وصال حق آن پاکیزه جان را گوارا باد. هرگاه یکی از این مجاهدان پارسا در می‌گذرد، احساس می‌کنم بار ما سنگین‌تر و کار ما سهمگین‌تر می‌شود و با خود زمزمه می‌کنم که خود آسان بشد و کار ما را مشکل کرد.

عزیزی که جان برایش عزیز نبود. چون سر سودای معشوق را داشت و در پی مهر معبودش بود تا پی خویش.

هر که سودای تو دارد، چه غم از هر دو جهانش/ نگران تو ،چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مِهر تو گیرد، که نگیرد  پی خویش/ آن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
عارفان به ما گفته¬اند که در این زندگی می‌توان تمرین مرگ کرد و بمیریم قبل از مرگ. مردن قبل از مرگ یعنی ترک تعلقات و مادیات و مردن از رذیلت¬ها و زنده شدن به فضیلت ها. این اصل زرینی است که فقط عارفان و پاکان و وارستگانی چون حجه الاسلام موسوی به آن اصل وصل می¬شوند و مرگشان با نور رفتن است نه در گور رفتن، بفرموده مولانا:
ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد / یعنی او از اصل این زر، بوی برد
مرگ تبدیلی که در نوری روی  / نه چنان مرگی که در گوری روی

مفهوم سبک باری وقتی به درستی درک می‌شود که اولاً آدمی خود را مسافر بداند در این جهان، ثانیاَ معنای بار را بداند. هیچ مسافر عاقلی برای رسیدن به مقصود و محبوب بار خود را سنگین نمی‌کند، بار و گرانباری یک امر بیگانه است برای مسافر، در معارف دینی گناهان بار هستند بر دوش ما. وقتی درباره رذایل و گناهان تعبیر بار بکار می¬رود معنایش این است که رذایل با روح آدمی بیگانه‌اند در حالی که فضایل عین وجود ما هستند. آنکس که در سفر بارش سبکتر است چالاکتر است و روحش فربه¬تر و نیرومندتر، از سوی دیگر کسی که بیگانه‌ها و ناخودی‌های زیادی با خود همراه دارد گرانبار است .هم سفرش پر رنج و مشقت است و هم روحش لاغر و ناتوان.
عرفا به ما آموختند که روح فی نفسه سبک و چابک است، آنکه چون وزنه‌ای به پای روح می‌آویزد و او را از پرواز باز می‌دارد بدن است.

مولانا:

در زمین دیگران خانه مکن  /کار خود کن کار بیگانه مکن
چیست بیگانه، تن خاکی ِتو   / از برای اوست غمناکی تو
خدمت به تن و جسم کار بیگانه کردن است و گرانباری است و سنگین شدن. غذای روح را جستن و خواستن سبک باری و سروری است. جان به هوای کوی دوست خدمت تن نمی‌کند.
مولانا:  گر غذای روح خواهد سرور است /  گر غذای جسم جوید ابتر  است

بفرموده شهید مطهری: روحانیت نباید از راه تبلیغ دین ارتزاق کند. چون ارتزاق از راه دین از روحانیت می¬کاهد و بر جسمانیت می¬افزاید. اصلی که حجه الاسلام موسوی تمام عمرش را صرف آن کرد و این مهم در زندگی روحانی‌اش، عیانی است که حاجت به بیان ندارد.

مجتهد مجاهد آ سید یعقوب موسوی هیچ گاه لقمه‌ی معیشت را از سفره شریعت بر نداشت.
و با این عدم ارتزاق از راه دین، هویت و حرّیتی را به ثبت رسانید و درسی از عشق و ایثار به خادمان و مومنان دین داد که تا ابد بر تارک تاریخ عمل و اندیشه دینی این دیار چون گوهری خواهد درخشید.
به سیره‌ی جدش مولا علی (ع) که در کنار تبیین و تبلیغ مذهب و دین بدون اجرت طلبی و چشم¬داشت مادی، از راه کشاورزی و نخلستان¬های خرما زندگی و معیشت می‌کردند. مذهبش مکسبش نبود.
سخن بر سر شغل هدایتگری و تبلیغ دین است که باید بدون اجرت و مزد باشد. البته درس دادن و درس خواندن روحانیون همچون دانشگاهیان و معلمان حکمی جدا دارد و اجرت طلبیدن بر آن محکوم به حکم تبلیغ نیست.

باری آ سید یعقوب موسوی با چنان شیوه‌ی تبلیغی از راحت و عافیت و اجرت طلبی خود گذشت و ترک کام خود گرفت تا کام خلق برآید. و چشم خود را بر مادیات بست تا چشمان ما را بگشاید، حتی بعد از مرگش. بفرموده اقبال:
ای خوش آن عالم که بعد از مرگ زاد/ چشم خود بر بست و چشم  ما گشاد
هر چه قابل بردن به آن جهان نیست باری بر دوش است و وزنه‌ای بر بال روح، عشق و علاقه به دنیا بفرموده مولا علی (ع) عشق بر مرده است که پایدار و پاینده نیست.

مولانا:

عشق هایی کزپی رنگی بود /عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق بر مرده نباشد پایدار / عشق را بر حی جان افزای دار
آ¬سید یعقوب موسوی از پاکان و پختگانی بود که پشت پا به دنیا زدند و چه مثال زیبایی مولانا دارند که جهان و انسان را به درخت و میوه تشبیه می¬کند که میوه تا کال و نارس و ناپخته هست درخت دنیا را سفت و سخت و محکم می‌گیرد و هرگاه پخته و کامل گشت، دست از درخت جهان و تعلّقاتش می شوید.

این جهان همچون درخت است ای گرام  / ما بر او چون میوه های نیمه خام
سخت گیرد خام‌ها  مر شاخ را /چون که در خامی نشاید  کاخ را
چون بپخت و گشت  شیرین لب گزان/ سست گیرد شاخه ها مرا بعد از آن
خداوند را می خوانیم تا ما را از آن کسانی قرار دهد که در مرگ ذوقی برای وصال معشوق می بینند تا لذت لقای محبوب را در مرگ به ما بچشاند و ما را آماده این سفر پر خطر سازد.
سعدی:  چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن / به امید آنکه روزی  به کف اوفتد وصالی
همه عمر در فراقت بگذشت  و سهل باشد / اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

*فرهنگی

 

 

انتهای پیام/ک

دیدگاه‌ها

خداوند رحمتش كند روحش شاد و يادش گرامي باد

نظرات کاربران