به نقل از روزپلاس، سردار سعید منتظرالمهدی در یادداشتی به ایسنا درباره ریشهیابی علل بروز خشونت در جامعه که پرسش مهر رییس جمهوری بود، نوشت:«
۱.میزان شیوع و نرخ وقوع خشونت، اعم از خشونت بین فردی و نزاع جمعی و درگیری های درون خانوادگی، در جامعه ما کمی نگران کننده بنظر میرسد. این نگرانی به گونه ایست که سالانه شماری از شهروندان ایرانی را به صورت مستقیم و جمعیتی انبوه تر را به صورت غیر مستقیم درگیر رنج و درد و محنت حاد و مزمن حاصل از خود می سازد . به ویژه رنج و درد حاصل از این پدیده "پیش تمدنی"بر کودکان و نوجوانان آنچنان ژرف و هولناک است که رد پای آن را تا پایان عمر آنان می توان نشان کرد.
۲. آثار و پیامدهای خشونت از چنان شمول و وسعتی برخوردارند که می توان از "نشانگان"(سندرم) خشونت سخن گفت. چنین سندرمی با "نشانه "(سمپتوم)هایی همچون برافروختگی، تکانشگری، نفرت افکنی، آزارگری ، کینه جویی و انتقام گیری معین می گردد. هریک از این نشانه ها آنچنان در نظام روانی "پرخاشگر" مستقر می گردند که از میان راندنشان جز با مداخلات روان درمانگرانه و شفابخش بسیار دشوار می نماید.
۳. سندرم خشونت در اشکال گوناگونی خود را می نمایاند. حمله ور شدن جسمانی و ایجاد درد فیزکی یکی از اشکال ملموس آن است .این نوع خشونت، که ابتدایی ترین نوع پرخاشجویی است، گذشته از آثار جسمانی قادر است "زخم های روانی"علاج ناپذیری نیز در روان قربانی پدید آورد و بهداشت روانی او را دستخوش آسیب سازد.
"پورنوگرافی"(هرزه نگاری )نیز شکل نوینی از سندرم خشونت است که همه افراد جامعه را ، از کودکی تا سالمندی، درگیر خود می سازد. عاملان این نوع خشونت ضمن آنکه روان افراد را مجروح می سازند روان کل جامعه را نیز مسموم و مصدوم می نمایند. حتا می توان گفت که پورنوگرافها روان تاریخ و فرهنگ جامعه را نیز دستخوش آسیب می نمایند.
"تهیه و تولید و توزیع مواد افیونی" در حامعه نیز شکل دیگری از نشانگان خشونت است.عاملان این نوع خشونت به صورت مستقیم مغز و ذهن و روان شهروندان را آماج یورش قرار می دهند و زندگی معنادار و اصیل را از آنان می ستانند و آنان را از زندگی تهی می سازنند.
"نزاع و درگیری درون خانوادگی"نیز نوع رنج آور دیگر سندرم خشونت است که شادابی و سلامت و احساس خوشبختی را از یکایک اعضای خانواده میستاند. و همچنان می توان از اشکال دیگر سندرم خشونت سخن گفت.
۴."سندرم خشونت" ،همانند هر نشانگان دیگری، در خور تبیین نظری است و من خود پیشتر اینجا و آنجا در تبیین آن گفته و نوشته ام.لیکن در این مجال قصد آن دارم تا از عاملی نام ببرم که کمتر از آن سخن رفته است و آن عامل "بیاحساسی روانی"(apathy) است.من شواهدی بالینی متقنی دارم که نشان می دهد افراد فاقد احساس صمیمیت و افراد نابرخوردار از عاطفه مثبت ، استعداد و آمادگی بیش تری برای دست یازیدن به کنش های خشونت آمیز دارند. این افراد به سبب ناتوانی در ایجاد پیوندهای دوستانه و صمیمی با دیگران ،به درون خویش عقب نشینی می کنند و به تدریج در شمار افراد اسکیزویید (گریزنده از روابط صمیمی) جای می گیرند. اینان به سبب ناتونی در شکل دهی و استمرار پیوندهای دوستی، هر انتقادی را تهدید و تحقیر معنا می کنند و لاجرم به انتقاد کننده می تازند. همچنین آنان نیاز به رابطه و پیوند خود را با روشهای خشونت آمیز و ایجاد درد و رنج و تحقیر در دیگری برآورده می سازند. خلاصه آنکه فرد بی احساس به خشونت روی می آورد چون همزمان احساس "تنهایی"و "گمنامی"می نماید و خشونت ورزی و ایجاد درد و رنج در دیگران را نوعی خلاصی موقت از رنج حاصل از تنهایی می داند.
۵. نشانگان خشونت ,همچون سایر بیماری ها، نیازمند درمان است.چنانچه تبیین ارائه شده در این نوشتار مجمل را بپذیریم ناگزیر باید از درمان های مبتنی بر ارتباط و هیجان بهره گیریم. برای این منظور باید به مبتلایان به بیماری خشونت یاد دهیم که چگونه با دیگران بگونه ای سالم و سودمند و صمیمانه ارتباط برقرار نمایند . همچنین لازم است فرصت هایی برای آنان فراهم شود که به طریقی جامعه پسند هیجانات مثبت را تجربه نمایند چرا که آنان از نوعی فقر هیجانی شدید رنج می برند.
در هر حال نباید فراموش کرد که خانه و مدرسه سهم و تقش بی بدیلی در پیشگیری از شکل گیری سندرم خشونت و مداخله درمانگرانه در آن،دارند چون این دو نهاد بهتر و بیشتر قادرند فرصت های شکل گیری روابط دوستانه و تجربه هیجانی را برای کودکان و نوجوانان فراهم سازند.
در آخر امیدوارم اهل فن و صاحبان اندیشه به تدقیق بیش تر تیین ارائه شده در این نوشتار یاری رسانند.»
ایسنا
نظرات کاربران