تازه های سایت

15. تير 1396 - 12:25
پنج شنبه ای با شهدا:
شهيد عبدالمجيد خونبازي را بهتر بشناسید+تصویر
مجاهد مجاهد شهيد عبدالمجيد خونبازي در تابستان سال 1344 در خانواده اي مذهبي و محروم در ده ليرتلخك ديده به جهان گشود و پدرش محمدلطيف كه مردي فقير و در عين حال داراي قلبي سرشار از ايمان بود به بچه خود علاقه فراواني داشت و با هزاران بدبختي او را بزرگ كرد .

به گزارش پایگاه خبری  باشت نیوز،شهید عبدالمجید خونبازی فرزند محمد لطیف متولد یکم مرداد 1341 در ليرتلخك  دهدشت چشم به جهان گشود.وی درحوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم با دشمن-توسط دشمن‌درجبهه های حق علیه باطل در  15 تیر سال 62 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

شهید عبدالمجید خونبازی

 

متن وضیت نامه شهید عبدالمجید خونبازی

 

بسمعه تعالى

ختم الله على قلوبهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم .
مهر نهاد خدار بر دلهاى ايشان و گوششان و بر چشمهايشان پرده است و برايشان عذابى است بزرگ .

بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان ، شهيدان راه حق و حقيقت و فضيلت .

حال كه براى چندمين بار عازم جبهه حق عليه باطل مى شوم و براى نابودى كفار جنايتكار شرق و غرب عازم جبهه جنگ مى شوم و از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه مرا از بندگان خودش قرار بدهد.

 

سلام و درود خدا بر آقا امام زمان ، مرد حق و حقيقت و مرد عدل و عدالت كه خداوند متعال هر چه زودتر فرج امام زمان را نزديكتر كند و سلام بر تمام رزمندگان اسلام كه شب و روز خواب ندارند و حاضرند در برابر هر توطئه اى بايستند و آن را خنثى كنند ، رزمندگانى كه حاضر نيستند.

 

يك لحظه امام عزيز را تنها بگذارند ، رزمندگانى كه نداى هل من ناصرا ينصرنى حسين را لبيك گفتند و به جبهه هاى جنگ شتابانه رفتند ، رزمندگانى كه حاضر هستند تا قطره قطره خونى كه در بدن دارند در مقابل مزدوران بايستند و مبارزه كنند . اميدوارم كه خداوند متعال اجر عظيمى به اين رزمندگان ما عطاء كند.

 

سلام و درود بر تمام شهيدان از شهيدان صدر اسلام تا شهيدان جنگ تحميلى حق بر عليه باطل ، شهيدانى كه با خون خودشان درخت تنومند اسلام را آبيارى كردند .

 

شهيدانى كه با خون خودشان ثابت كردند كه نبايد در مقابل ناحق تسليم بشويم . اسلام ما احتياج به خون دارد ، اين اسلام است كه با خون رشد كرده است ، شهيدان خون مى دهند و مى بايستى پيام خون آنها را به مردم برسانيم.

 

نه اينكه بياييم خون شهيدان را پايمال كنيم به خدا اگر خون شهيدان را پايمال كرديم در آخرت جلوى ما را مى گيرند و از ما باز جوئى مى كنند و آن وقت است كه در مقابل شهيدان شرمنده هستيم ، و سلام پر شور من به تمام داغديده هاى خانواده هاى شهدا ، درود خداوند بر شما باد اى خانواده هاى شهدا ،درود بر امام عزيزم اين پير جماران ، اين نور چشم امت ، درود خدا بر تو اى امام عزيز كه من را از راه گمراهى و فساد به راه اسلام هدايت كردى ، اى امت ايران بالاخص امت دهدشت در دعاهايتان امام عزيز را دعا كنيد .

 

 

 روحانيت و جهادگران و پاسداران و ديگر ارگانهاى انقلابى را يارى كنيد و هميشه پشتيبان آنها باشيد و هدفتان هدف الله باشد ، فقط طبق قوانين احكام اسلامى رفتار كنيد .

 

اميدوارم كه به همين زوديها دولت بعث عراق را به زباله دان تاريخ بياندازيم و او را نيست و نابود كنيم . امت شهيدپرور دهدشت به قول امام عزيز كه مى گويد صلح كردن با كفار معنى ندارد خيلى خوب اين حرف را بسنجيد در حقيقت جمله شيرينى است .

 

وقتى كه صدام دم از صلم مى زند و مى گويد ما بايستى صلح كنيم ولى چه صلحى مى باشد ، نمونه هاى آتش بس صدام را خودتان مشاهده كرديد ، وقتى كه دم از صلح مى زند شهرهاى مقاوم آبادان ، دزفول و ديگر شهرهاى جنگى ما را مورد موشكهاى 9 مترى و 12 مترى قرار مى دهد و هزاران زن و كودك و طفل شيرخوار و پيرمرد شكسته زير آوارها شهيد مى شدند ، طفلهاى كوچك كه شيرخوار بودند زير آوار مى رفتند اما آيا اين نمونه صلح را مى توان پذيرفت ؟ آيا اين شد صلح اسلامى ؟ هرگز نمی شود..

 

 

خدايا هر چه زودتر جنايتكاران شرق و غرب را نابود بگردان . سلام بر شما برادران ايثارگر جهادگر ، اميدوارم كه بتوانيد بيشتر و بهتر به كارهاى روستائيان عزيز برسيد و آنها را يارى كنيد تا از شما برادران جهادگر و از خدا راضى باشند . اميدوارم اگر از اين حقير بدى ديديد مرا حلال كنيد .

 

 در آخر از پدر و مادرم و خواهران و برادرانم مى خواهم كه در مرگ من ناراحت نباشيد چون اگر خداوند مى فرمايد (انا لله و انا اليه راجعون) همه ما از سوى خدا آمده ايم و به سوى او بازمى گرديم و هيچ نگرانى براى من نداشته باشيد و براى من گريه نكنيد و براى حسين و اكبرها گريه بكنيد ، براى مظلومان تاريخ گريه و زارى كنيد ، اميدوارم كه مرا حلال كنيد و اگر بدى از اين حقير ديديد به بزرگى خودتان ببخشيد ، امام را دعا كنيد .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار

 

مختصري از زندگينامه پاسدارشهيد عبدالمجيد خونبازي

خدا جان و مال اهل ايمان را به بهشت خريداري كرده و آنها كه در راه خدا جهاد مي كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند.
و يا خود كشته شوند و اين وعده قطعي است . سوره توبه آيه 111

مجاهد شهيد عبدالمجيد خونبازي در تابستان سال 1344 در خانواده اي مذهبي و محروم در ده ليرتلخك ديده به جهان گشود و پدرش محمدلطيف كه مردي فقير و در عين حال داراي قلبي سرشار از ايمان بود به بچه خود علاقه فراواني داشت و با هزاران بدبختي او را بزرگ كرد .

 

در سال 1350 او را به نزديكترين مدرسه در ده لير تلخك فرستاد . شهيد با چهره اي خندان كيف و كتاب خود را به دست مي گرفت و روانه مدرسه مي شد . شهيد تحصيلات ابتدايي را با موفقيت به پايان رسانيد و به علت فقر مادي نتوانست ادامه تحصيل بدهد لذا وارد آموزشگاه فني حرفه اي دهدشت كه با خرج دولت بود گرديد .

 

و دوره سه ساله را در رشته برق طي كرد و در سال 1359 كه لشكر كفر صدامي به ميهن اسلامي ايران حمله كرد و از طرف ديگر كه ايران اسلامي در جبهه داخلي از طرف (گروه بني صدر، منافقين،فداييها،توده ايها، دموكراتها، ليبرالها و ماديگراها) عملاً مورد حمله قرار گرفته بود درس خواندن براي مجيد مشكل بود.

 

لذا در مورخه 6/6/59 براي اولين بار همراه عده اي از برادران عشايري به جبهه جنگ آبادان اعزام شد . پس از بازگشت روح پرتحرك وي نمي گذاشت كه لحظه اي از زندگيش را به بيهودگي بگذراند .

 

ناگفته نماند كه در سال 1360 در جهاد سازندگي دهدشت در قسمت گروه فرهنگي شروع به كار و فعاليت كرد در طول اين مدت كه نزديك دو سال بود همواره گاهي در جهاد مشغول جهاد بود و هرگاه از طرف بسيج اعلام مي شد كه جبهه احتياج به سرباز دارد بلافاصله ثبت نام مي كرد و روانه جنگ مي شد . طوري كه تاكنون بيش از چهار بار به جبهه هاي جنگ در آبادان – خونين شهر و كردستان اعزام شد .

 

مجيد از محبوبيت بسيار زيادي نزد خويشان و دوستان برخوردار بود به طوري كه در مدت كمي توانست توجه عده زيادي از برادران را به خود جلب نمايد .

 

و دنيا برايش همچون زنداني بود . مادر پيرش با فرياد و زاري به دنبالش مي رفت ولي او دنبال اهداف مقدسي بود كه هيچ وقت و هيچكس نمي توانست جلويش را بگيرد او مي خواست با شكست رژيم بعثي صهيونيستي صدام قبر سالار شهيدان حسين (ع) را زيارت كند و به مظلوميت حسين فكر مي كرد.

 

آري مثل حسين مرگ با عزت برايش بهتر از زنده ماندن در حال نكبت و بدبختي بود و خوشبختي خود را در جهان ديگر جستجو مي كرد و همواره به قرآن و سلاح مسلح بود .

 

و از كيان اسلام دفاع مي كرد . اواخر سال 1361 با خانواده يكي از همسايگان آشنا شد و يكي از دختران آن خانواده را عقد كرد صميميت و محبت خيلي زياد بين آنها برقرار بود و مي خواست به سنت پيامبر كه ازدواج بود جامه عمل بپوشاند كه ناگهان بسيج اعلام كرد كه احتياج به نيرو دارد و مجيد بي مهابا با روحيه اي قوي به بسيج مستضعفين رفت و ثبت نام كرد و هرچه مادر و پدر و برادرش مانع از رفتن او شدند او مي گفت كه پيامبر فرمود دنيا زندان مؤمن است.

و همواره پر و بال مي زند كه از اين قفس فرار كند و به هوا پرواز كند در تاريخ 30/3/1362 به جبهه اعزام شد و در تاريخ 15/4/62 در مهاباد به درجه رفيع شهادت نائل آمد و سنگر برايش حجله شد . به فرموده امام خميني تاريخ فداكاريهاي اين جوانان برومند اسلام را فراموش نمي كند ....

 

پيام شهيد به مادرش : به مادرم بگوئيد ناراحت نشوي براي من ، اگر تو گريه كني فقط خودت را ناراحت مي كني گريه و زاري تو هيچ فايده اي براي من ندارد،مادر اگر من را دوست داري گريه نكن و ناراحت نباش .
 

انتهای پیام/س

نظرات کاربران