زندگينامه شهيد سهراب حسني

بسمه تعالي
سهراب حسني گوهرگان

در سال 1340در يكي ازروستاهای  باشت كه از روستاهاي محروم و دور افتاده كهگيلويه است در خانواده اي مسلمان و فقير متولد شد .

خانواده اي كه فقر در آن حاكم بود و درآمد بسيار ناچيزي كه تنها براي زنده ماندن كفايت ميكرد يعد از تولد سهراب تا ماهها مادرش جز نان بلوط چيزي نداشتند .

و با زراضي و شاكر بودند به خاطر عطاي سيري از جانب خدا شكرگزاري ميكرد وبه هر سختي و مشقت بود او را بزرگ كردند و وي را در مدرسه اي ثبت نام كردند تا درس بخواند تا شايد در آينده بتواند باري از دوش خانواده بر دارد پدر و مادرش اگر احياناً چيزي بدست مي آوردند براي خريدن وسايل مدرسه او صرف مي كردند تا كلاس پنجم در دهات درس خواند و پس از آن به گچساران آمد .

خودش و برادرش اتاقي كرايه كردند تا ادامه تحصيل دهند فقر هنوز دست از سر آنها برنداشته بود مادرش از دهات براي آنها نان تهيه مي كرد و مي فرستاد تا او بهر سختي بود دبيرستان را تا سال چهارم ادامه دارد.

اخلاق و رفتار خوب او ورد توجه بود دلش به حال همه مي سوخت خصوصاً دوست داشت تا بتواند خانواده اش را از اين فقر نكبت بار نجات دهد با آغاز آگاهي و بيداري مردم و و شروع انقلاب او چون ديگر مسلمانان از مردمي بود كه براي براندازي طاغوت تلاش ميكرد .

زيرا خوب ميدانست كه علت تمامي فقر و عقب ماندگي او و همنوعانش چه كساني مي باشند به هر نحوي كه بود براي سرنگوني رژيم تلاش ميكرد تا با ياري خدا و رهبري امام خميني حكومت رژيم منفور شاهنشاهي سرنگون و حكومت الله جانشين گرديد.

و بعد از پيروزي در بسيج به فعاليت هاي خود ادامه داد تا شروع جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران اوج گرفت و نياز به نيروهاي رزمنده و مومن شد او از علاقه منداني بود كه تا اعلام شد براي جبهه نيرو لازم است داوطلبانه ثبت نام و شركت كرد تا در جهاد مقدس بر عليه تجاوز گران مزدور و نوكر آمريكا شركت كند.

و نداي رهبرش را درياري دين خدا لبيك گويد پس از گذراندن دوران لازم نظامي و آماده شدن عازم جبهه نبرد برادران مومن و كشتار بعثي ها شد با اينكه او خود ميدانست كه خانواده اي فقير و پدري نابينا اميدشان بعد از خدا به اوست و آنها نيازمند كمك او هستند او از همه اينها گفت و اسلام را و ياري كردنش را در اولويت قرار داد تا به نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمانش پاسخ گويد.

او با تمامي مشكلات و نارفيقهايي كه داشت براي خانواده اش داشت اما اين آيه قران كه به آن ايمان داشت و ميفرموده اند ينصرني ينصركم و يثبت اقدائكم او به اميد ياري خدا به ياري اسلام شتافت و به جبهه رفت و در حمله قهرمانان و دلاوران اسلام بر كفاربعثي در آزادسازي بستان روحش به لقاء الله پيوست و خون گرمش زمين را لاله گون ساخت و با خون شهداي كربلا در آميخت.

وصيتنامه برادر شهيد سهراب حسني گوهركان علياء

بسمه تعالي
سلام مرا به پدرم و برادرانم و خواهرانم و تمام اقوامم برسانيد و به مادرم بگوييد همان قدري كه پستان به دهانم گذاشتي من بايد خون به مملكتم بدهم و رابطه ميان من و تو مثل رابطه من با مملكت اسلامي ايران مي باشد تنها خواهشي كه از شماها دارم نماز بخوانيد.
سهراب حسني گوهركان علياء

شهید فریدون قبادی

این شهید والامقام نیز در یکم فروردین سال 1344 در يكي از شهرهاي استان كهگيلويه به نام باشت متولد شد او سال آخر دبيرستان را مي گذرانيد از رفتار و اخلاق فريدون در ميان خانواده به خوبي ياد مي شد.

وی در 9 آذر سال 1360 در جبهه های حق علیه باطل به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زندگي نامه شهيد فريدون قبادي

بسم رب الشهداء ‌و الصديقين

سوگند به مجاهداني كه صبحگاهان بر دشمن شبيخون مي زنند و گرد و غبار برمي انگيزند و در محاصره مي گيرند و قسم به خون پاك مجاهدان پاسدار اين سربازان امام زمان و اين از جان گذشتگان في سبيل الله. قسم به خون زلال رنگين مردان صالح خدا كه در راه برقراري قانون الله و حاكميت بي تزلزل الهي جان را عاشقانه مي بازند.

و قسم به جهادگران باشهامت كه حرمت خون شما اي شهيدان بزرگوار را گرامي مي داريم و با خونمان و با جانمان و با هرآنچه در توان داريم در پاسداري از آرمان بحق شما كه همانا استقرار حكم الهي است و جمهوري عدل اسلامي است بكار بريم و لحظه اي را در غفلت نگذرانيم.

برادر شهيدمان كه او نيز يكي از شهيدان پاك در راه تحقق آرمان هاي اسلامي است.

فريدون قبادي در سال 1340 در يكي از شهرهاي استان كهگيلويه به نام باشت متولد شد او سال آخر دبيرستان را مي گذرانيد از رفتار و اخلاق فريدون در ميان خانواده به خوبي ياد مي شد.

مهرباني او شامل حال تمامي افراد خانواده مي شد. او كه در زمان انقلاب به رهبري امام توانسته بود تا اينها را در خانواده مسائل اسلامي را در خانواده مطرح مي كرد تا از اين طريق بتواند در جهت رشد و آگاهي خانواده اش بكوشد.

خلق و خوي پسنديده او در بين اهل خانه طوري بود كه هيچ گاه كسي از او ناراحت نمي شد اكثر كارهايش را خودش انجام مي داد در خانه هميشه مسئله امر به معروف متذكر مي شد .

او در زمان انقلاب در تظاهرات ضدرژيمي فعاليت مي كرد  به اين طريق مخالفت خود را با رژيم ضد اسلامي و ضد مردمي پهلوي ابراز مي داشت برادر شهيد كه با كسب اين آگاهي كه بايد كار براي خدا باشد و فقط رضاي خدا باشد.

همچون ديگر برادران انقلابي و مسلمانش علاقه به خدمت كردن به انقلاب اسلامي و مردم داشت تا بتواند در حفظ و تداوم و انشاءالله گسترش انقلاب اسلاميمان نقشي داشته اشد در فعاليتها شركت مي كرد به همين دليل مدتي وارد ستاد مبارزه با مواد مخدر كار كرد و در از بين بردن زالوصفتاني كه خون جوانان ما را مي مكند.

و سعي بر تخريب فكر نسلي را دارد كه مي توانند بازوي پرتوان انقلاب باشند و از نيروهاي پاك و انقلابي آن چه مي دانست اينها اين قاچاقچيان مواد مخدر بخاطر منافع مادي خود حاضرند هزاران جوان پاك و معصوم را از نعمت خوب و پاك زندگي كردن محروم كنند.

پس از مدتي به علت نياز جبهه ها به نيروهاي رزمنده او كه از علاقمندان به جهاد في سبيل الله بود و اين را فرصتي مي دانست مناسب تا بتواند به فكر گفته هايش جامه عمل بپوشاند برادر شهيدمان پس از آنكه در بسيج ثبت نام كردند دوره لازم را گذرانده و عازم ميدان نبرد حق برعليه باطل شدند .

و مدتي را به رزم با كفار و مزدوران بعثي گذرانده تا ا ينكه در حمله حماسه آفرين و رهايي بخش آزادسازي بستان در يك نبرد مردانه جان باخت و ذلت را نپذيرفت و با ريختن خون گرم و پاكش رهايي را به نسل انقلابي و مسلمان ايران و تمامي مسلمانان و مستضعفان جهان هديه داده باشد تا ما شايستگي پاسداري از خونش و آرمان اسلامي اش را داشته باشيم . روحش شاد و يادش گرامي و راه سرخ توحيدي اش مستدام باد

وصیت نامه شهید فریدون قبادی

بسمه تعالى
بسمه رب الشهداء و الصديقين
الذى تقاتلون فى سبيله الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون

با سلام و درود فراوان بر حضرت مهدى (عج) و نايب بر حقش خمينى كبير و امت رزمنده و شهيد پرور ايران وصيت نامه خود را اعلام مى كنم : شايد در اين انقلاب كه الان سه (3) سال و اندى مى گذرد اولين آرزوى من در طول انقلاب اين بود كه اى كاش همراه با ديگر برادران شهيد مى شدم.به هر وسيله اين سعادت نصيبمان نشد و سالها و ماهها و روزها را با حرف و گزاف و بيكارى گذرانديم.اما اگر خدا اين سعادت را نصيب ما گرداند .

از اين تاريخ به بعد 7/8/60 عازم حبهه مى شويم كه شايد كمى دين خود را به قرآن اداء كنيم : من در اين وصيت نامه همانطور كه بارها امام زمان مى فرمايد دو جمله با برادران و خواهران عزيزم دارم يكى اينكه بايد همانطور كه قرآن مى فرمايد اطيعوالله و اطيعو رسول اوللامرمنكم : اطاعت به رهبر كنيم : دوم اينكه دشمنان در فكر اين است.

كه افراد حزب الله را يك انحلالى درش بوجود بياورد.شما بخاطر خدا اين دشمنان را كه وسوسه مى كنند نابودشان كنيد و نگذاريد يك منافقى در جامعه نفاق بوجود بياورد .در مجموع يك پيام دارم به ملت سلحشور ايران كه به حرفهاى منافقين گوش ندهند و تحت تأثير اين بلند گوههاى تبليغاتى گروهكها قرار نگيرند .

و هرچه رهبر و ديگر عالمان ربانى گفتند گوش دهيد در غير اينصورت نه نامى از اسلامى باقى مى ماند .و نه يك لحظه به شما اجازه حرف زدن را به اين گروهكهاى فريب خورده همانطور كه امام مى فرمايد مى خواهيم كه به اسلام روبياورند وب ه دامن ملت بپيوندند در غير اينصورت طبق مسائل شرع اسلام آنها را كيفر خواهيم داد .

و در آخر چند كلمه با اهل خانواده كه از خداوند متعال خواستارم كه در پناه امام زمان شما را محفوظ بدارد من از شما استدعا دارم براى من هيچ نگران نباشيد.

زيرا كه الان جنگ ميان اسلام و كفر است ، جنگ شرافت و حيثيت . پدر و مادر من مى دانم و فراموش  نمى كنم.كه شما چقدر زحمت براى ما كشيده اى خدا به حق فاطمه زهرا (ع) شما را روسفيد گرداند ، برادران و خواهران بزرگوارم و عزيزم را يك به يك سلام مى رسانم و به شما بگويم كه خدا را فراموش نكنيد.

و براى اسلام گام برداريد سعى كنيد رفتارتان با مردم خوب باشد هرچند كه نيازى نيست گفته شود و در مجموع از همه شما طلب بخشش مى كنم و اگر حرف بدى از ما شنيده اى ما را به بزرگوارى خودتان ببخشيد . لازم است به برادران حزب اللهى باشت بگويم كه سربه سازش نبريد و جهاد را فراموش نكنيد .
والسلام

انتهای پیام/سجادی