به گزارش پایگاه خبری باشت نیوز:روزگاری که هیچ فرد و رسانهای از چند فرسخی آیتالله آملی لاریجانی نمیگذشت و همه مراقب بودند که سخنی نگفته یا مطلبی ننویسند که خدای ناکرده خاطر رئیس وقت دستگاه قضا مکدر شود؛ گذشته است. از محمود احمدینژاد و بهاریها گرفته تا آیتالله یزدی این روزها همه به صف منتقدان رئیس سالق قوه قضائیه اضافه شده اند.
حتما انتقادهای تند و تیز آیت الله یزدی را خوانده اید کف گفتند: «فلانی میگوید اگه این کار را نکنید نجف میروم! خوب بروید، آیا با رفتن شما قم بههم میخورد؟ شما در قم بودنتان هم خیلی موثر نبود؛ چه رسد که نجف بروید. رییس دفتری که ۱۰ سال، جای مهمی را اداره کرده دستگیر می شود، بعد اعتراض میکند که چرا گرفتید؟! به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند! ... از کجا آوردی ساختی؟»
به اعتقاد صاحب نظران سیاسی گویا برای حذف آملی لاریجانی ابزارهای قانونی قدرتمندی فعال شده اند. مصادق نیز همین بازداشت طبری و باقی قضایا. رویکرد این طیف اتفاقا با استقبال افکار عمومی همراه میشود زیرا با پرچم مبارزه با فساد انجام میگیرد. سوال اینجا است که چرا پیشاز این کسی متوجه فساد مورد اشاره نشده بود؟ چرا تا دیروز هیچ فرد و رسانهای در اینباره حرف نمیزد؟ شاهد آنکه انتقادات مورد بحث پیشتر نیز وارد بوده و اکنون امکان طرح علنی پیدا کرده این است که آیتالله مرتضی مقتدایی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در گفتوگو با ایرناپلاس گفته «آقای یزدی این گونه مطالب را که در ذهنشان بود گاهی در جلسات جامعه مدرسین مطرح میکردند و حالا علنی آن را بیان کردهاند». آقای مقتدایی و دیگران اما نگفتهاند که کدام موئلفه در ساختار سیاسی ایران تغییر کرده که نقد از آملیلاریجانی آن هم به این صراحت و شدت مجاز شده است؟
عبدالله ناصری، فعال سیاسی اصلاحطلب به عوامل مختلفی اشاره میکند اما مهمترین آن تضعیف جایگاه وی و افول خاندان لاریجانی است. ناصری در گفتوگو با «آزادی» با اشاره به اینکه «اساسا در جمهوری اسلامی سیاستورزی و مدیریت چارچوبهای اخلاقی لازم را ندارد» گفت: «به خصوص در میان کانونهای حاکم در قدرت چارچوبهای اخلاقی لازم وجود ندارد. بالاخره آقای لاریجانی روزگاری خدمات شایان توجهی به همان کانونهای اصلی قدرت ارائه داده است. وقتی این چارچوبها وجود نداشته باشد میبینیم که هر کسی که بنا به دلیلی تصمیم گرفته شده مثل گذشته مطرح نباشد یا در قدرت حضور نداشته باشد با چنین وضعیتی مواجه میشود. به نظر من در مورد آقای آملی لاریجانی نیز همین رویکرد در پیش گرفته شده است.»
وی افزود: «فقط آقای آملی لاریجانی نیست و از مدتها قبل درباره آقای علی لاریجانی نیز همین رویکرد در پیش گرفته شد. به نظر میرسد که این چارچوبهای رقابت و کنشهای قدرت طلبی در داخل کانونهای حاکمیت و قدرت یک سررسید و پایان دارد.»
این فعال سیاسی اصلاحطلب: «در دهه 80 و مخصوصا از وقتی که آقای آملی به ریاست قوه برگزیده شد، تلقی این بود که قدرت اول در این مملکت بعد از رهبری، خاندان لاریجانی هستند. خیلی از کنشگران نیز اعتراض داشته و میگفتند که در چارچوب توزیع و پراکندگی قدرت نباید به اعضای یک خانواده چنین جایگاهی را در حوزه سیاسی و مدیریتی کشور داد. از سوی دیگر بالاخره بیش از دو دهه است، مخصوصا از وقتی که دولت احمدی نژاد در دولت خود دست به یکی سری افشاگریها زد در حاشیه این خانواده مباحث جدی و مهم اقتصادی طرح شده است.»
ناصری افزود: «این مباحث با محوریت جواد لاریجانی شروع شد. دقیقا در روزگاری که رسانههای خبری که برخی از آنها به کانونهای قدرت وصل بودند، درباره جواد لاریجانی مسائلی را مطرح میکردند؛ او هفتهای دو شب در برنامههای پربیننده و ویژه تلویزیونی ظاهر میشد و این نوعی دهن کجی به جامعه مدنی بود».
این فعال سیاسی اصلاح طلب با اشاره به اینکه « اکنون مساله اصلی مردم فساد حکومتی است» گفت: «دامنه یافتن این مباحث همزمان شد با اینکه بخشی از کانون قدرت برای اینکه بتواند این فساد دامن گیر و مضمن را حل کرده و فضای روانی را به دست بگیرد، تصمیم گرفتند که بخش دیگری از کانونهای قدرت را محاکمه کنند. البته نفس این کار خوب است اما رسانههای باید حواسشان باشد که افراد و بخش اصلی فساد ساختاری در بررسی پروندههای امثال آقای لاریجانی گم نشود».
وی با تاکید بر اینکه عوامل دیگری نیز در تشدید انتقادات به آملی لاریجانی دخیل است، گفت: « یکی از عواملی که سبب تضعیف جایگاه خاندان لاریجانی شد این است که خیلی از رفتارهای علی لاریجانی در یک دهه اخیر مخصوصا بعد از حوادث 88 خوشایند برخی از کانونهای قدرت نبود. خیلیها انتظار داشتند که او همانطور عمل کند که ولایتی، حداد عادل و حتی اخوانش جواد و صادق عمل میکردند اما علی لاریجانی اینطور عمل را نکرد و به عبارتی در فهرست بیبصیرتها قرار گرفت.»
ناصری در تشریح دلایل تضعیف جایگاه آملی لاریجانی نیز گفت: « با توجه به شان و جایگاه علمی آملی لاریجانی در ذهن کنشگران و فعلان سیاسی این فضا شکل گرفت که او و خانوادهاش برای ایفای نقشی در آینده نظام سیاسی کشور در حال تلاش هستند. این امر نیز تضعیف جایگاه آنان نقش مهمی داشت چون من معتقدم که در نظام سیاسی تمامیت خواه که دموکراسی خیلی خیلی ضعیف است هر آدمی که بخواهد در جامعه و بین بخشی از جامعه قد بکشد، تحمل نمیشود. یادمان باشد که دربین اصلاح طلبان همین مورد مشابه را داشتیم در سال 77 داشتیم و دیدیم که غلامحسین کرباسچی که شهردار موفقی بود از نظر سیاسی جزء پلههای اول قدرت سیاسی چپ آن زمان بود به بهانهای محاکمه شد و عملا از کارایی افتاد. این ویژگی نظام سیاسی تمامیت خواه است و حتما به آقای صادق لاریجانی هم ختم نخواهد شد و این روند ادامه خواهد یافت.»
وی با تاکید بر اینکه «غروب خانواده لاریجانی در کانونهای قدرت نزدیک است» گفت: «نظامی که توزیع قدرت در آن ضعیف است، اساسا این ویژگی را دارد و هر کسی که بخواهد از حدی فراتر برود برای آن نظام غیرقابل تحمل است».
ناصری در واکنش به اینکه برخی انتصاب آملیلاریجانی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت وعضو شورای نگهبان را به معنی تداوم حمایت رهبری از وی میدانند، گفت:« این را در نظر داشته باشید که قدرتمندی مجمع تشخیص مصلحت نظام به اعتبار آقای آیت الله هاشمی رفسنجانی بود و نه در دوران آقای شاهرودی و نه در دروه آملی لاریجانی نقش مهمی نداشت و نخواهد داشت. درک راس حاکمیت نیز بر این است که بر اساس معیارهای خودشان درست نیز است، آن است که یک دفعه کنارگذاشتن آدمی که سالها خدمت کرده درست نیست زیرا در آن شریط نیز تبدیل به یک قدرت اجتماعی بالقوه میشود و جامعه مدنی نسبت به او عکسالعملهایی را نشان میدهد لذا اتفاقات کم کم میافتد».
این فعال سیاسی اصلاح طلب افزود: به نظر من همین رویکرد دربارهالیباف هم وجود دارد. رفتن او به بنیاد مستضعفان قطعی بود، اما کانونهای قدرت طومارش را بستند و مانع شدند.
انتهای پیام/
نظرات کاربران