به گزارش خبرگزاری باشت نیوز؛به نقل از خبرگزاری فارس:
فتح الله پورانپور- در لابلای خاطرات سال ها زندگی سخت و تاریک، که با تنهایی، زحمت و تلاش گذشت، فقط توکل به خدا بود که از او شیرزنی سختکوش ساخت.
این بانوی باشتی سرپرست خانواده، با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرده و توانسته است به خوبی گلیم خود را از آب بیرون بکشد و با حمایت کمیته امداد اکنون او یک کارآفرین موفق است.
با او تماس می گیرم از او می خواهم تا در فرصتی مناسب با هم گفتوگویی داشته باشیم او هم استقبال می کند؛ متوجه می شویم لیسانس ادبیات دارد آن موقع دلیل استفاده از واژه های خوب و پر معنا را از لابلای گویش و گفتارش میفهمم.
از اینکه پای درد دلش نشسته ام خوشحال به نظر می رسد از خوشحالی کوتاه مدتش می گوید بعد از عقد وارد دنیای ناشناخته ای می شود که همه آرزوهایش را بر باد رفته می بیند و دلشکسته از بازی های غافلگیر کننده زندگی باید از خیلی چیزها بگذرد.
او میگوید: همسرم به شدت با کار کردن من مخالف بود؛ در صورتی که می توانستم با توجه به رشته تحصیلیام در حوزه تدریس و دبیری مشغول باشم همان روزها فهمیدم اعتیاد دارد، پس تصمیم گرفتم کمک کنم تا او ترک کند چرا که اعتیاد را یک بیماری می دانستم.
کمی مکث می کند و سعی می کند بغضش را پنهان کند و ادامه می دهد: اما تلخترین قسمت داستان این است که فقط اعتیاد دلیل این همه ناراحتی و جنگ اعصاب نیست و...
در گیر و دار زندگی و جستوجو برای یک لقمه نان
او از عشق سخن به میان می آورد و آهسته می گوید: دوستش داشتم؛ می خواستم زندگی ام را حفظ کنم و به همین دلیل با واژه های سوختن و ساختن خودم را مشغول کردم تا ۸ سال گذشت؛ تمام لحظات این سال ها سختی، رنج و غم و غصه بود. او را ترک دادم حالش خوب شد اما هرگز نتوانست دیگر خصوصیاتش را کنار بگذارد. خونسرد و بی مسوولیت بود. تا اینکه مجبور شدم از او جدا شوم؛ این تصمیم در بدترین شرایط زندگیام بود، چون از وسایل خانه چیزی نمانده بود. همه آنها را شکسته و یا فروخته بود. دست فرزندم را محکم گرفتم و به راه سخت و دشوار پیش رویم فکر میکردم؛ خداوند در تمام لحظات زندگی کنارم بود. او را حس می کردم و میدیدم توکل به خودش و دل بستن به او من را به ادامه زندگی مصممتر می کند.
بعد از چند روز پیگیری به عنوان خدمتکار در خانهای کار کردم و توانستم کرایه خانهام را که مبلغ ۴۰۰ هزار تومان بود پرداخت کنم اما دیگر پولی برایم نمیماند. سخت بود؛ هر چند دایی ام هم گهگاهی کمکم می کرد اما باز هم سخت بود.
زندگی خودت و پسرت به سختی می گذشت؛ از آن روزها بگو؟
روزهای سختی بود شب هایی بود که غذا نداشتیم بخوریم لقمه غذایی مختصر برای پسرم تهیه می کردم و زود می خوابیدیم من تمام تلاشم را کردمکه زندگی ام راحفط کنم اما نشد سخت بود و نگاه دیگران نسبت به مطلقه شدنم برایم سخت بود.
سعی کردم کاری بهتر پیدا کنم که در معرض دید نباشم پس با جستجو و پرس و جو کردن در آشپز خانه بیرون بری مشغول شدم و فقط خودم و دو نفر خانم دیگر بودیم که کارهای آشپز خانه و پخت و پز و نظافت را انجام میدادیم.
از کار کردن در آنجا رضایت داشتی؟چگونه می گذشت؟
کار که سخت بود ولی مجبور که باشی همه سختی هایش را به جان میخری و تحمل میکنی، نزدیک به دو سال آنجا کار کردم و سعی کردم محیط آنجا را با مهربانی و حفظ آرامش و احترام متقابل با همکاران داشته باشم و آنجا محیطی بود که برای من امنیت اخلاقی داشت و راحت بودم.
طلوع روزهای خوب از پس ابرهای تیره زندگی
بعد از مدتها دیگر تصمیم گرفتم تغییراتی به زندگیام بدهم. خیلی خسته میشدم؛ گرانی، مشکلات اقتصادی و هزینه بالا زندگی را دشوار میکرد. این بود که به کمیته امداد باشت مراجعه کردم و در اوج بی پناهی و درماندگیام تحت حمایت آنها قرار گرفتم.
مسوولان ایناداره مثل برادر حمایتم کردند و در کنارم بودند. آنها مددکار و مشاور داشتند و روابط بسیار خوبی با مددجویان برقرار میکردن که از لحاظ روحی و روانی هم تاثیر خوبی داشت؛ با وامی که از کمیته دریافت کردم توانستم جایی مستقل کرایه کنم و آشپزخانه بیرونبر خودم را راه بیندازم.
آن موقع شرایط کمی فرق کرد و بهتر شد.کمیته وام دوم هم برای تهیه تجهیزات به من داد که خیلی به دردم خورد و گره گشا بود. حالا چند نفر هم در کنار خودم کار می کنند و من با به یاد آوردن سختیهایی که خودم کشیدم سعی می کنم با آنها به خوبی رفتار کنم. بحث کارگری و کارفرمایی نیست؛ با هم و در کنار هم هستیم.
خاطره روزی که دستم سوخت اما میخواستم زندگیام روی پا بماند
این بانو، از تلخ و شیرین روزهایش برایم گفت و تعریف کرد: خاطرات تلخ که زیادند اما خاطره روزی که در آشپزخانه بیرونبر کار میکردم همیشه در ذهنم و جلو چشمانم هست؛ دیگ بزرگی بود غذایش تمام شده بود و روی اجاق گاز بزرگ، آب جوش در آن ریخته بودم تا بهتر شسته شود؛ باید زمین میگذاشتم و آن را می شستم با دستگیره و دو دستی به زحمت بلند کردم اما آن قدر داغ بود که دستگیره سوخت و به انگشتان دستم رسید نمیتوانستم رهایش کنم چون اگر رها می کردم آب جوش به روی بدنم میریخت و بدتر میسوختم.
بنابراین با مشقت و تحمل درد فراوان راه را ادامه دادم تا به سمت شیر آب و قسمت شستوشوی ظروف رساندم دو دستم را درون آب یخ قرار دادم اما باز هم میسوخت و تیر میکشید؛ هنوز هم جای سوختگی کف دستهایم هست؛ کنار گاز بودن و سرخ کردنی زیاد صورت و دست هایم را پر از کک و مک کرده بود، اما به عشق پسرم زندگی می کردم و باید این راه را می رفتم؛ از صبح زود تا شب یکسره کار کردن و یک زندگی را سر پا نگه داشتن کار راحتی نیست.
شیرینترین خاطراتم، اولین سفارش سنگین پخت غذای مجلسی بود که مربوط به عقد پسر یکی از کارکنان کمیته امداد بود که از آنجا وامگرفته بودم خیلی خوشحال شدم.
الان از زندگی و شیوه تامینمعیشت زندگیتان راضی هستید؟
خدا را شکر، از پروردگارم بسیار سپاسگزارم به نظر من انسان در این دنیا مرتب مورد آزمایش و امتحان الهی قرار می گیرد، زندگی سخت است ولی مرور سختی هایش تمامخستگی ها را از دوش انسان برمیدارد چرا که آن سختی ها و خاطراتش تجربه های با ارزشی هستند که همیشه و هر لحظه با انسانهمراه است.
صحبت شما با کسانی که چنین مشکلاتی دارند و خانمهایی که بیپناهند و مشکل دارند چیست؟
من همیشه گفته ام عفت و پاکدامنی بهترین دارایی هر زنی است که در هر شرایط سخت باید از آن مواظبت و نگهداری کند؛ همیشه پیمودن کوتاه ترین راه و سادهترین راه تاوان هایی دارد و ریسک است اما تحمل مسیر طولانی همراه با صبر و سختی و انتخاب راه درست و طی مسیر صحیح، انسان را به سرانجام مقصدی خوب می رساند. هر چند زمین بخوری و شکست را تجربه کنی اما پایانش زیباست. تحمل سختی ها و تلاش برای پایان دادن روزهای پر از مشکلات را توصیه می کنم و از همه مهمتر حفظ شرافت و عفت و پاکدامنی و دور بودن از مسایل غیر اخلاقی برای داشتنخانواده ای بهتر و جامعه ای پویاتر.
نگاه جامعه نسبت به زنان خودسرپرست اصلاح شود
یک زن خودسرپرست هیچ کم و کسری از مردان سرپرست خانواده ندارند اگر نگاه دیگران هم به آنها نگاه درستی باشد.
او اکنون به صورت مستقل کار میکند و برای چند نفری نیز کارآفرینی کرده که در این شرایط سخت اقتصادی کمک بزرگی به جامعه است.
این بانوی کارآفرین با بیان اینکه کسب رزق و روزی حلال مهمترین انگیزه و عامل پیشرفت کارم بوده میگوید با توجه به شرایط دشواری که در زندگی تجربه کردم توانستم روی پای خودم بایستم و خودکفا شوم و امروز نه تنها به توانمندی رسیدهام بلکه برای دیگر خانوادههای نیازمند نیز کار و اشتغال ایجاد کردهام.
وی ضمن تقدیر از حمایتهای خوب کمیته امداد میگوید: بدون شک اگر راهنماییها و همراهیهای این نهاد نبود نمیتوانستم این کارگاه و مغازه را راهاندازی کنم و با راهاندازی این کارگاه توانستم علاوه بر خودکفایی خود زمینه اشتغال افراد نیازمند دیگری را فراهم کنم.
به گزارش خبرگزاری فارس؛ از کارافتادگی همسر و مهاجرت از مهمترین علل قرار گرفتن زنان در موقعیت نان آور برای خانواده است که از آنان به عنوان سرپرست خانوار یاد می شود؛ سختی و مشقت گذران زندگی سبب شد تا دولت سیزدهم به کمک این خانوارها بیاید و چتر حمایتی را برای آسانی زندگی آنان بگشاید.
این بانوان که در گذشته کمتر از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی حمایت می شدند نیاز به طرح جامعی داشتند تا بتوانند به زندگی خود سر و سامان بدهند؛ بنابراین دولت سیزدهم درصدد برآمد تا طرح توانمندسازی زنان سرپرست خانوار را در کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد به اجرا درآورد.
از آنجا که اهدای بسته های معیشتی و مستمری در شرایط کنونی اقتصادی جامعه پاسخگوی نیازهای خانوارهای بی سرپرست نیست، بنابراین طرح توانمندی بانوان سرپرست خانوار این فرصت را ایجاد کرد تا این خانوارها به جمعیت فعال و مولد کشور تبدیل شوند.
نکته حائز اهمیت اینکه توانمند سازی بانوان سرپرست خانوار افزون برتامین نیازهای معیشتی خانواده گاهی به کارآفرینی منجر شده و توانمندی ها و قابلیت های اجتماعی به سبک وسیاق جدیدی بروز ممی کند که حکایت از درایت دست اندرکاران و توانمندی بانوان سرپرست خانوار دارد.
در این میان بسیاری از بانوان سرپرست خانوار استان کهگیلویه و بویراحمد در پس این حمایت ها، غیرت، شجاعت و توانمندی خود را در قالب کارآفرینی به نمایش گذاشته و برای جوانان و سایر قشرها به الگو تبدیل شده اند.
انتهای خبر/
نظرات کاربران