14. اسفند 1392 - 8:16
معرفی شهدای شاخص بسیج در سال 93+زندگینامه
سردار فضلی شهیدان فوزیه شیردل، مولوی مصطفی جنگی زهی و مالکوم لطیف شباز را به عنوان سه شهید شاخص بسیج در سال 93 معرفی کرد.

به گزارش خامی ، صبح زاگرس به نقل از پایگاه اینترنتی بسیج، سردار علی فضلی فرمانده قرارگاه راهیان نور سپاه و بسیج و جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین در نشست خبری قرارگاه راهیان نور سپاه و بسیج که ظهر امروز سه‌شنبه برگزار شد، شهدای شاخص بسیج در سال 93 را معرفی کرد.
سردار فضلی در حاشیه نشست خبری، شهیدان فوزیه شیردل، مولوی مصطفی جنگی زهی و مالکوم لطیف شباز را به عنوان سه شهید شاخص در سال 93 معرفی و در حاشیه این نشست خبری، از تمثال این سه شهید جهان اسلام رونمایی  کرد.
در پایان به معرفی این سه شهید می پردازیم:

مولوی مصطفی جنگی زهی؛ خونی که در راه مبارزه با وهابیت ریخت

مولوی جنگی‌زهی بارها علی‌رغم تهدیدهای گروه‌های مختلف وهابی در سیستان و بلوچستان و خارج از کشور اعلام کرده بود که شهادت را در راه انقلاب اسلامی یک افتخار بزرگ برای خود می‌داند و از افشاگری درباره وهابیت و عوامل ضد وحدت در سیستان و بلوچستان کوتاه نخواهد آمد.

وی حتی پس از ربودن پسرش به دست عوامل وهابی نیز حاضر به کوتاه آمدن در دفاع از انقلاب اسلامی نشد.

در عین حال، سخنرانی‌های مولوی جنگی زهی تنها به افشاگری در مورد وهابیت و گروهک ریگی محدود نبود و ایشان افشاگری درباره آل سعود و آل خلیفه را نیز جزو وظایف علمای اهل سنت در ایران می‌دانست.

مولوی جنگی زهی در دوران فعالیت شهید شوشتری در سیستان و بلوچستان رابطه نزدیکی با این شهید برقرار کرده بود و با وی در مناطق مختلف بلوچستان از جمله سرباز و راسک و پیشین- محل شهادت شهید شوشتری- همکاری‌های گسترده‌ای داشت.

وی از منادیان فعال وحدت شیعی و سنی در جنوب شرق بود و تنها راه حفظ وحدت در سیستان و بلوچستان را اطاعت کامل از رهبری می‌دانست.

او در آخرین مصاحبه خود قبل از شهادت نیز گفته بود که «اطاعت از رهبری در نزد اهل سنت یک واجب شرعی است».

همچنین در یکی از سخنرانی‌هایش گفته بود: «امروز ما رهبری داریم که بر همه‌چیز آگاه است و مسائل سیاسی منطقه را به خوبی رصد می‌کند و همین آگاهی امام خامنه‌ای است که ما را از شر شیاطین حفظ کرده است.»

شهید جنگی زهی همچنین در برخی سخنرانی‌های خود در مورد انتخابات، نسبت به طراحی دشمن برای کمرنگ کردن حضور مردم در انتخابات هشدار داده بود و حضور در انتخابات را برای اهل سنت به عنوان یک واجب دینی تبلیغ می‌کرد.

وی تاکید داشت: «از آنجایی که هم امام راحل(ره) و هم مقام معظم رهبری به عنوان ولی امر مسلمین بر شرکت آحاد مردم در صحنه‌های سیاسی- اجتماعی از جمله انتخابات تاکید داشته و دارند، لذا این امر تکلیفی بر دوش همه ملت بزرگ ایران اسلامی است.»

نکته جالب اینکه مولوی جنگی زهی همواره خود را یک بسیجی برای نظام معرفی می‌کرد و با وجود اشتغالات فراوان از جمله امام جمعه بودن و تربیت طلاب دینی و تدریس در حوزه‌های علمیه، فرمانده یکی از پایگاه‌های مقاومت بسیج شهرستان راسک بود و خود شخصا برای جذب جوانان اهل سنت منطقه به بسیج فعالیت می‌کرد.

او در جایگاه امام جمعه شهرستان راسک فرمانده دسته رزمی بسیج بود و معتقد بود که یک بسیجی باید همواره مطیع فرمان ولی امر باشد و بر بصیرت مردم منطقه بسیار تاکید می‌کرد.

یکی از نزدیکان و شاگردان مولوی جنگی زهی در بیان داشته است: «وصیت این روحانی شهید، اطاعت از ولایت فقیه و وفاداری به نظام اسلامی بود و همواره طلاب اهل سنت را در مورد وفاداری به جمهوری اسلامی به عنوان پرچم‌دار بیداری اسلامی در جهان توصیه می‌کرد.»

 

مالکوم شباز؛ شهادت مسلمان آمریکایی در مکزیک

صبح پنجشنبه 9 می رسانه‌های از قتل مالکوم شباز خبر دادند؛ خبری که البته به شدت توسط FBI تحریف شده بود اما قتل مشکوک مالکوم شباز نوه مالکوم ایکس رهبر مسلمانان آمریکا رهبر مسلمانان آمریکا، توجه بسیاری از آژانس‌های خبری را طی چند روز به خود جلب کرد.

اگرچه آمریکایی ها دلیل قتل او را بر اثر یک درگیری ساده اعلام کردند، اما بازخوانی زندگی و نحوه کشته شدن نوه رهبر مسلمانان آمریکا مرگ وی را فراتر از قتلی ساده نشان می‌دهد.

«مالکوم شباز» متولد 1984 در پاریس، فرزند دومین دختر مالکوم ایکس است که شباهت بسیاری به پدربزرگش داشت.

وی در طول زندگی کوتاه خود با افراد زیادی برخورد کرد ملیت پدرش الجزایری بود. پدر مالکوم در پاریس با مادرش آشنا شد. گفته‌آند مالکوم هیچ گاه نتوانست پدر را ببیند البته منابعی نیز اعلام کرده‌اند وی را دیده است اما روابط خوبی با یکدیگر نداشته‌اند.

او در جامعه مسلمانان آمریکا نقش فعالی را اجرا کرد و از جمله هواداران نظام جمهوری اسلامی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شمار می‌رفت و حضور مستمری در جامعه اسلامی فاطمیه در کالیفرنیا داشت.

از مهمترین اتفاقات زندگی شباز به نقل از خودش می‌توان به سفر حج در سال 2012 اشاره کرد که به گفته خودش، این تجربه، زندگی‌اش را تغییر داد.

اما در کنار زندگی اجتماعی، شباز به عنوان نوه رهبر مسلمانان آمریکا می‌باید به بعد فعالیت‌های سیاسی وی نیز توجه کرد.

او در وبلاگ خود می‌نویسد: در سال 2012 متوجه شدم تحت تعقیب نیروی مبارزه با تروریسم FBI هستم. آنها نگران سفرهای متعدد من بودند. من در دمشق به مدت بیش از یک سال زندگی و تحصیل کردم.

این گفته نشان می‌دهد وی نیز همانند پدربزرگش شخصیت تاثیرگذار مذهبی بوده است تا حدی که FBI در راستای سیاست‌های اسلام هراسانه مقامات انگلوصهیون وی را تحت تعقیب قرار می‌دهد.

مالکوم شباز در قسمتی دیگر از وبلاگش در مورد جلوگیری از آمدنش به ایران سخن به میان می‌آورد و می‌نویسد:

«یک هفته پیش از حمله ناتو به لیبی، با معمر قذافی دیدار داشتم و خود را برای سفر به تهران آماده می‌کردم که در جشنواره فیلم فجر شرکت و درباره هالیوودیسم و خشونت سخنرانی کنم. دو روز پیش از سفر به تهران، توسط FBI دستگیر شدم در زمان بازجویی نام واقعی خودم را نگفتم و به اتهام جعل هویت محکوم و به زندان فرستاده شدم.» 

 

* مالکوم شباز چگونه کشته شد؟

منابع آگاه خبری از دیدار شباز با مسلمانان مکزیک خبر می‌دهند. مسلمانان و مهاجرین ضد امپریالیسم آمریکای لاتین که در گذشته به شدت تحت تفکر مالکوم ایکس بوده‌اند این بار قصد داشتند تا با استفاده از پتانسیل شباز، سیاست‌های ضد امپریالیستی خود را ادامه دهند از این رو وی عازم مکزیک می‌شود.

شباز تحت تعقیب و کنترل پلیس فدرال ایالات متحده بود. کنترل و مراقبت با توسل به سیستمهای شنود در کشوری همانند مکزیک که بزرگترین سفارت آمریکا پس از افغانستان در آن قرار دارد، کار مشکلی نیست چرا که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده در این کشور به راحتی می‌توانند به فعالیت بپردازند.

بر این اساس از آنجا که شباز و همراهانش محل مناسبی برای گفت‌وگو پیدا نمی‌کنند تصمیم می‌گیرند به طور ناگهانی به تفریحگاهی رفته تا در میان شلوغی محوطه، دیدارهایشان را به دور از گوش‌های FBI انجام دهند.

طبق برنامه باید دیداری میان مالکوم شباز و میخائیل سورائز در یک تفرجگاه صورت می‌گرفت. سورائز رهبر جنبش کارگری مکزیک بود که وی در آپریل سال جاری از آمریکا اخراج کردند اما این نشست ناکام می‌ماند چرا که سورائز با بدن مجروح و به خون آغشته نوه مسلمانان آمریکا مواجه می‌شود.

با وجود تلاش سورائز برای انتقال شباز به بیمارستان، وی در راه جان خود را از دست می‌دهد و به پدربزرگ شهیدش می‌پیوندد.

مسئولیت پیگیری ترور مالکوم شباز به پلیس فدرال آمریکا محول می‌گردد از آنجا که قاتل می‌باید خود را بی‌گناه نشان دهد، قتل را یک درگیری عادی میان شباز و صاحب تفریحگاه عنوان می‌کنند و با توسل به رسانه‌های وابسته به خود به ویژه فاکس نیوز که محور اصلی فعالیتش اسلام هراسی است، می‌کوشد وجهه اسلامی این فعال مسلمان را هدف قرار دهد. 

این در حالی است که بازخوانی زندگی شهید جوان اسلام در آمریکا خط بطلانی عمیق بر این ادعا می‌کشد.

 

فوزیه شیردل؛ قهرمان ۱۶ ساله پاوه

شهید فوزیه شیردل در سال 1338 در شهر کرمانشاه در خانواده‌ای متدین و مومن به دنیا آمد.

پس از طی دوران طفولیت در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و از آنجا که در خانواده‌ای مذهبی رشد یافته بود، به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار پایبند بود. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از اخذ مدرک سیکل وارد بهداری شد.

پس از گذشت 3 سال از خدمت در بهداری کرمانشاه و کسب تجربیات فراوان، به پاوه منتقل و در بیمارستان آنجا به عنوان بهیار مشغول به خدمت شد.

در سال 1357 همزمان با اوج‌گیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر حمایت از انقلاب و امام خمینی (ره) بارها با رئیس بیمارستان درگیر شده بود.

در همین زمینه یکی از دوستان و همکارانش نقل می‌کند: «فوزیه در بیمارستان با صدای بلند اعلام می‌کرد که من پیرو خط امام هستم؛ آن زمان، همه از ناجوانمردی و حمله‌های وحشیانه دموکرات‌ها و ضدانقلاب می ترسیدند ولی فوزیه دل شیر داشت. خیلی به امام خمینی (ره) علاقه داشت و عکس ایشان را بر روی دیوار اتاقش نصب کرده بود. دیگران می‌گفتند اگر ضد انقلاب‌ها پی‌ببرند که عکس امام را به دیوار اطاقت زده‌ای حساب همه‌مان را می‌رسند. اما او می‌خندید و می‌گفت:ضد انقلاب هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»

سرانجام وی در روز بیست و پنجم مرداد 1358 در جریان حمله گروهک‌ ضد انقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره بهداری و در حالی  که مشغول کمک به یاران شهید دکتر مصطفی چمران در راهنمایی هلی‌کوپتر برای فرود در بهداری پاوه بود، مورد اصابت گلوله دموکرات‌ها قرار گرفت و پس از گذشت 16 ساعت و خونریزی فراوان به درجه رفیع شهادت نائل گشت و در گلزار شهدای باغ فردوس استان کرمانشاه آرام گرفت.

* به روایت خواهر

در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود، خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی را با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود.

یک روز رئیس بیمارستان -دکتر عارفی- که بعدها به خارج از کشور متواری شد برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد. اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم.

رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود. اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم.

وقتی هم که مدرسه می‌رفت چند بار به خاطر حجاب اسلامی‌اش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود اما خم به ابرو نمی‌آورد. هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی رفت و در اکثر راهپیمایی‌ها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت می‌کرد.

به روایت شهید چمران

خداوندا! چه منظره‌ای داشت این خانه پاسداران، چه دردناک! گویی صحرای محشر است! افراد مسلح و غیر مسلح در پشت در به انتظار کمک نشسته بودند. آثار غم و درد بر همه چهره‌ها سایه افکنده بود.

دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی آمد گریه می کردند...

... این فرشته بی‌گناه ساعاتی بعد، در میان شیون و ضجه‌ زدن‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.

هلی کوپتر ساعت ۴ بعدازظهر در محل معین بر زمین نشست.

رگبار گلوله دشمن از هر طرف باریدن گرفت و ما به سرعت مشغول تخلیه آب و نان و خرما و مهمات مختلفی شدیم که تیمسار فلاحی برای ما فرستاده بود.

از طرف دیگر عده‌ای نیز کشته‌ها و مجروحین را از داخل بهداری حمل کرده و سوار هلی‌کوپتر می‌نمودند.

هرکس هر کاری می‌کرد، عده‌ای به تیراندازی دشمن پاسخ می‌گفتند و عده‌ای مجروحین و شهدا از جمله شهید فوزیه شیردل را سوار هلی‌کوپتر می‌کردند.

همه چیز آماده شد و هلی‌کوپتر صعود کرد. اما از روی اضطراب رگبار گلوله‌ها خلبان که می‌خواست هرچه زودتر اوج بگیرد، کنترل خود را از دست داد و پروانه هلی کوپتر با تپه جنوبی تصادف کرد و شکست و تعادل خود را از دست داد.

درست در کنار انبار مهمات و مواد انفجاری که تازه تخلیه شده بود، محصور شد.

پره‌‌های شکسته شده همچنان با دیوار عمارت بهداری اصابت می کردند و کابین خلبان متلاشی شده بود و جسد نیمه‌جان دو خلبان آن به بیرون آویزان شده بود

مجروحین داخل هلی‌کوپتر همه شهید شده بودند و از همه غم‌انگیزتر جسد همان دختر پرستاری بود که گلوله پهلویش را شکافته و بعد از ۱۶ ساعت خون‌ریزی بدرود حیات گفته بود.

پایش در داخل هلی‌کوپتر و بدنش با روپوش سفید خونین از هلی‌کوپتر آویزان شده بود و دستهای آویزانش بر روی خاک کشیده می‌شد.

انتهای پیام/

نظرات کاربران